معنی ضربه
فارسی به انگلیسی
Blow, Bump, Clap, Dent, Impact, Impulse, Jar, Jerk, Knock, Percussion, Stroke
فارسی به ترکی
darbe
فرهنگ عمید
ضربت
* ضربه کردن: (مصدر متعدی) (ورزش) در کشتی، حریف را با ضربهفنی از پا درآوردن،
لغت نامه دهخدا
ضربه. [ض َ ب َ / ب ِ] (از ع، اِمص، اِ) ضربت. زخم. کوب. یک بار زدن. زد:
قابل امر شدن چون گوئی
پس بیک ضربه بپایان رفتن.
عطار.
|| پانسه که بدان قمار بازند، و آن را قرعه نیز گویند. (غیاث) (آنندراج). نقش. کعبتین (مجازاً):
همه در ششدر عجزند ترا داو بهفت
ضربه بستان و بزن زآنکه تمامی ندب است.
انوری.
- دوضربه زدن، از دو جای متمتع شدن.
- ضربه نهادن، گویا چیزی شبیه به طرح کردن و نهادن مهره باشد. در طرح حریف یک یا چند مهره ٔ خود را بعمد باطل می کند و در ضربه نهادن بحریف حق یک یا چند حرکت می دهد: کرمان که درعموم عدل و شمول امن و دوام خصب و فرط راحت و کثرت نعمت فردوس اعلی را دورخ مینهاد و با سغد سمرقند و غوطه ٔ دمشق لاف زیادتی می زد امروز در خرابی، دیار لوط و زمین سبا را سه ضربه نهاد... (بدایع الازمان).
سه ضربه
سه ضربه. [س ِ ض َ ب َ / ب ِ] (اِ مرکب) (اصطلاح کشتی گیران) آنکه کسی را سه مرتبه بر زمین زنند. (فرهنگ فارسی معین): چنانکه نراد آسمان را سه ضربه پیشی دادی، ومشعبد افلاک را در مهره بازی چون مهره ببازی داشتی.
نراد آسمان را پیشی دهی سه ضربه
زین روی از تو ماندم منصوبه هزار (ان).
(سندبادنامه ص 304).
فرهنگ معین
(مص م.) زدن، یک بار زدن، ضربت، (اِ.) زخم، آسیب، جمع ضربات. [خوانش: (ضَ بَ یا بِ) [ع. ضربه]]
حل جدول
کوبش
فرهنگ واژههای فارسی سره
مترادف و متضاد زبان فارسی
زدن، شوک، ضربت، آسیب، قرعه
فرهنگ فارسی هوشیار
فارسی به ایتالیایی
معادل ابجد
1007