معنی صدف

صدف
معادل ابجد

صدف در معادل ابجد

صدف
  • 174
حل جدول

صدف در حل جدول

  • گوشماهی
  • از نام های دخترانه
  • جایگاه مروارید
  • گوش ماهی
فرهنگ معین

صدف در فرهنگ معین

  • (صَ دَ) [ع. ] (اِ. ) گوش ماهی، پوسته سختی که نوعی جانور نرم تن دریایی در آن زندگی می کند. انواع صدف وجود دارد از جمله: صدف خوراکی و صدف مرواریدی. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

صدف در لغت نامه دهخدا

  • صدف. [ص َ دَ] (ع اِ) غلاف مروارید. صدفه یکی. ج، اصداف. (منتهی الارب) (دهار). در تحفه ٔ حکیم مؤمن آمده است که با حلزون مرادف است و گویند حیوان او مخصوص به حلزون و پوست صلب او مخصوص صدف است و مراد از مطلق صدف مروارید است. درسیم سرد و خشک و سوخته ٔ او مجفف و جالی و مسدد و حابس اسهال و نزف الدم و نفث الدم و جهت تقویت لثه و رفعزخمهای کهنه و آکله و جلای دندان و نفوخ او جهت رعاف و بخور او جهت بواسیر و طلای او با سفیده ٔ تخم مرغ جهت سوختگی آتش و با ادویه ٔ مناسبه جهت کلف و بَهق و رونق بشره و اکتحال او جهت قرحه ٔ چشم و موی زیاد نافع و ضماد سوخته ٔ خف الغراب و با سرکه جهت ثآلیل و دانه ٔ بواسیر مجرب دانسته اند و قدر شربتش تا یک درهم وبدلش شاخ گاو کوهی سوخته است و مهریارس گوید که صدفی که هنوز مروارید او بسته نشده باشد چون بسوزانند طلای او رفع خنازیر می کند و جالینوس می گوید که صدف هندی محرق بالخاصیه رفع درد فؤاد می کند و چون صدف را نرم سائیده با سرکه بر بناگوش طلا کنند رفع صداع دائمی نزلی کند. توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص َ دَ] (ع مص) رانها نزدیک و سمهادور دور نهادن اسب در اندک پیچیدگی در هر دو بند دست. بیرون رویه میل کردن سم ستور جانب راست آن. (منتهی الارب). از عیوب خلقتی است در اسب و آن نزدیک بودن دو ران و دور بودن دو سم و پیچیدگی از سوی دو بند دست بدانسان که بندهای دو دست آن گشاده دیده شود. (صبح الاعشی ج 2 ص 26). || روی گردانیدن از کسی. || برگشتن و میل کردن. (منتهی الارب) (مصادر زوزنی). || برگردانیدن کسی را. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص َ دَ] (اِخ) دهی است نزدیک قیروان. (منتهی الارب) (معجم البلدان). توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص َ دُ] (ع اِ) بریدگی کوه. || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص ُ دَ] (ع اِ) بریدگی کوه. || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه. || مرغی است یا نوعی از ددگان. (منتهی الارب). طائر او سَبعٌ. (قطر المحیط). توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص ُ دُ] (ع اِ) بریدگی کوه. || ناحیه و جانب و کرانه ٔ کوه. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص َ دِ] (اِخ) بطنی است از کنده و الحال منسوب اند بسوی حضرموت. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • صدف. [ص َ دِ] ( (اِخ) ناحیتی است به یمن. (معجم البلدان).

فرهنگ عمید

صدف در فرهنگ عمید

  • نوعی جانور نرم‌تن آبزی که بدنش در یک غلاف سخت جا دارد و در بعضی انواع آن مروارید پرورش می‌یابد،
    پوشش آهکی و سخت این جانور،
    * صدف صدوچهارده‌عقد: [قدیمی، مجاز] قرآن مجید که صدوچهارده سوره دارد،
    * صدف آتشین (فلک، روز): [قدیمی، مجاز] خورشید،. توضیح بیشتر ...
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

صدف در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

کلمات بیگانه به فارسی

صدف در کلمات بیگانه به فارسی

فارسی به انگلیسی

صدف در فارسی به انگلیسی

  • Cockleshell, Mother-Of-Pearl, Shell, Shuck
فارسی به ترکی

صدف در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

صدف در فارسی به عربی

نام های ایرانی

صدف در نام های ایرانی

  • دخترانه، نوعی جانور نرم تن که قدما اعتقاد داشتند اگر قطره باران در آن جا بگیرد به مروارید تبدیل می شود، نامسه ستاره به شکل مثلث. توضیح بیشتر ...
تعبیر خواب

صدف در تعبیر خواب

  • اگر بیند که صدف داشت، دلیل که خادمی پیدا کند. اگر بیند که صدف وی ضایع شد، دلیل که خادمش بگریزد. - محمد بن سیرین. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

صدف در فرهنگ فارسی هوشیار

  • جانور کوچکی که در آب زندگی می کند، بدنش در یک غلاف موسوم به صدف جا دارد و بر چند قسم است، معروفتر از همه صدف مروارید است. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

صدف در فرهنگ فارسی آزاد

  • صَدَف، صدف- محفظه مروارید، ناحیه- طرف- جانب- هر بلند و مرتفع مانند کوه- (جمع: اَصْداف- ضمناً صَدَف خود جمع صَدَفَه نیز می باشد)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

صدف در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

صدف در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید