معنی صداد
لغت نامه دهخدا
صداد. [ص ِ] (ع اِ) پرده و مانند آن. (منتهی الارب). ستر.
صداد. [ص ُدْ دا] (ع اِ) مار. (منتهی الارب) (قطر المحیط). || کلاکموش. (منتهی الارب). دویبه من جنس الجرذان. (قطر المحیط). || جانورکی است یا کربسه است. (منتهی الارب). سام ابرس. جنسی است از کرباسک. (مهذب الاسماء). || راه سوی آب. (منتهی الارب).
اصطداد
اصطداد. [اِ طِ] (ع مص) اصطداد زن، در پرده شدن وی. پرده یا چادر بر روی افکندن وی. (از قطر المحیط). صداد بر رخ افکندن زن. (اقرب الموارد). رجوع به صِداد شود.
کلاکموش
کلاکموش. [ک َ] (اِ مرکب) موش صحرایی و دشتی باشد، چه کلاک دشت و صحرا را گویند. (برهان) (از انجمن آرا) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). عضل. یربوع. رکن. رکین. ودع. اودع. جرد. صداد. قرنب. قداد. (منتهی الارب).
فرهنگ فارسی هوشیار
چادر چادر زنان
انگلیسی به فارسی
صداد هنده ی سمت بالا صدادهنده ای که پالسهای رادوییی کوتاهی از ماهواره رو به پایین و در جهت یونسفر ارسال می کند و به پژواک های آن همزمان با جاروی بسامدی یا تغییر به بسامدهای ثابت مختلف کوش می کند. این نمایونوگرام نامیده می شود. این دستگاه می تواند غلظت یون وچگالی الکترون را در یونسفر اندازه گیری کند
معادل ابجد
99