معادل ابجد
صادق در معادل ابجد
صادق
- 195
حل جدول
صادق در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
صادق در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
راستگو، صدیق، راستین، مخلص،
(متضاد) کاذب
فرهنگ معین
صادق در فرهنگ معین
- راستگو، راست و درست، پیدا و آشکار. [خوانش: (دِ) [ع. ] (اِفا. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
صادق در لغت نامه دهخدا
-
صادق. [دِ] (ع ص) نعت فاعلی از صدق. راستگو. مقابل کاذب. راست گوینده. ج، صادقون، صادقین:
این دو صادق خرد و رأی که میزان دلند
بر پی عقرب عصیان شدنم نگذارند.
خاقانی.
گفتی که چو خاقانی عشاق بسی دارم
صادق تر از او عاشق بنمای کدام است آن.
خاقانی.
از صادقین وفا طلب از قانتین ادب
وز متقین حیا و ز مستغفرین بیان.
خاقانی.
سر انداز اگر عاشق صادقی
تو بدزهره بر خویشتن عاشقی.
سعدی.
|| راستین. راست و درست. خالص:
یا دوستی صادق یا دشمنی ظاهر
یا یکسره پیوستن یا یکسره بیزاری. توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) لقب اسماعیل پیغمبر است. رجوع به اسماعیل شود. توضیح بیشتر ...
-
صادق. [دِ] (اِخ) رجوع به صادق سمرقندی شود.
-
صادق. [دِ] (اِخ) وی از مردم ادرنه بود و با حسن خطی که داشت کتب بسیار تحریر کرد. این بیت او راست:
ساقی سکا کوز قپد و غنی کوردی حبابک
آلندوغی هپ اوایدی مجلس ده شرابک.
(قاموس الاعلام). توضیح بیشتر ...
-
صادق. [دِ] (اِخ) وی از مردم بلگراد و به حسن خط مشهور و طریقه ٔ علمی را سالک بود. این بیت او راست:
ایدر بر لحظه ده بیک کز بنی مقبول و مردودی
عتاب عشوه آمیزی خطاب خنده آلودی.
(قاموس الاعلام). توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) (امام. ) جعفربن محمدبن علی بن حسین بن علی (ع). ابن خلکان گوید: وی بر مذهب امامیه یکی از ائمه ٔ اثناعشر است. از سادات اهل بیت بود و بخاطر صدق گفتار به صادق ملقب گشت. فضل او مشهورتر از آن است که گفته آید و او را گفتاری است در صنعت کیمیا و زجر و فال. شاگرد وی ابوموسی جابربن حیان صوفی طرسوسی کتابی در هزار ورق کرد و رسائل جعفر را که پانصد بود، در آن بیاورد. چون منصور از مدینه قصد عراق کرد عزم کرد که او را همراه خویش برد، وی خواست تا خلیفه او را معاف کند، نپذیرفت، سپس دستوری خواست که چند روز درنگ کند و کارهای خود سامان دهد، منصور ابا کرد، صادق وی را گفت: پدرم از پدر خویش از جدّ خود رسول خدا حدیث کرد که همانا روزی مرد در این جهان میماند و اجل وی فرامیرسد، سپس با رحم خود پیوند کند و عمر او بیفزاید. توضیح بیشتر ...
-
صادق. [دِ] (اِخ) (خواجه. ) وی نویسنده ٔ ولات کردستان بود، طبعی داشته. این دو بیت را از او نگاشت و نامی از وی به روزگار گذاشت:
از ازل صادق به دنیا میل آمیزش نداشت
چند روزی آمد و یاران خود را دید و رفت.
گرد تمکین تو گردم که بدین شیوه اگر
به بهشتت گذرانند تماشا نکنی.
(مجمع الفصحاء ج 2 ص 316). توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) (محمودافندی. ) دبیر مدرسه ٔ عابدین امریکائی در مصر. وی مؤلف کتاب جغرافیای تجارتی است که جزء اول آن بسال 1330 هَ. ق. چاپ شده. (معجم المطبوعات ستون 1711). توضیح بیشتر ...
-
صادق. [دِ] (اِخ) (میرزا. ) از اهل اردوباد است. طالب علمی است بسیار خوش سلیقه. در زمان شاه مرحوم به مشهد مقدس رفت و سادات آن آستانه ٔ قدس را هجو کرد، پس از مقام بالاتر حکم اخراجش صادر شد. گویند اکنون در دکن است ولی بودنش معلوم نیست. چون اغلب اشعارش رباعی است لذا به ذکر چند رباعی اکتفا می شود:
صادق غم عشق گر بجان نپذیرد
ناکام بکام دل دشمن میرد
حق نمک خنده ات ار نشناسد
یارب نمک حسن تو چشمش گیرد.
(مجمعالخواص ص 90). توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) ابن اشعث. شیخ طوسی در رجال خود او را از اصحاب امیرالمؤمنین (ع) شمرده است. امامی و مجهول الحال است. (تنقیح المقال ج 9 ص 90). توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) ابن صالح. از مردم اصفهان. او راست: کتاب شاهد صادق که نسخه ای از آن در مدرسه ٔ اصری است. (احوال رودکی ص 511). توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) ابن عبدالسلام، معروف به بترونی حلبی. سیدمحمد امین محبی دمشقی در ذیل نفحه، او و خاندان او را بغایت ستوده و شعر وی را توصیف کند. او در اوائل قرن یازدهم هجری وفات کرد. محمد راغب حلبی دو صفحه ازاشعار او را در اعلام النبلاء ج 6 ص 436 آورده است. توضیح بیشتر ...
-
صادق. [دِ] (اِخ) (میرزا. ) وی از مردم اصفهان و معروف به گاو بود، خوش طبعان زمانه به این لقبش ملقب ساختند، چه این قطعه بطرز قطعه ٔ خاقانی موزون کرد:
ای صادق آن کسان که به راه تو میروند
ایشان خرند و خر روش گاوش آرزوست
گیرم که خر کند تن خود را بشکل گاو
کو شاخ بهر دشمن و کو شیر بهر دوست.
و خاقانی چنین فرمود: قطعه:
خاقانی آن کسان که به راه تو میروند
زاغند و زاغ را روش کبک آرزوست
گیرم که مارچوبه کند تن بشکل مار
کو زهر بهر دشمن و کو مهره بهر دوست. توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) صاحب آتشکده گوید: نام وی سیدمحمد صادق و تخلص او صادق است. سیدی والانژاد و عالمی پاک اعتقاد و فاضلی درویش نهاد است، اصل وی از طبقه ٔ سادات عظیم الشأن از تفرش قم و در عنفوان و ریعان عمر به اصفهان آمده و در خدمت مولانا محمد صادق اردستانی که فیلسوف عهد و اویس زمان بود به تحصیل علوم و اکتساب اخلاق کوشیده و از اقران و امثال به امتیاز مخصوص گشت. بعد از وفات اوستاد به عز دولت صفویه انار اﷲ برهانهم به وطن اصلی خود هجرت فرمود و در زمان دولت نادری چندی به هم صحبتی رضاقلی میرزا که به جودت طبع و قساوت قلب مشهور بود مبتلا بود. توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) نام وی علی خان میرزا و متخلص به صادق و برادر کوچکتر مراد است. جوانی بسیار نامراد و کوچک دل و هم زبان است و چنان عاشق پیشه و باذوق است که اگرمحتاج نباشد بجز کار ذوق به کار دیگر اهمیت نمی دهد، اگرچه سلطنت باشد. حقیر در یکی از فترتها اتفاقاً به گیلان افتادم، ایشان نیز آنجا بودند، درباره ٔ من آنقدر که ممکن بود انسانیت و غریب نوازی کردند، خداوند به تمام آرزوهایشان برساند. همه گونه شعر ترکی و فارسی میگوید و تخلص او صادق است. توضیح بیشتر ...
-
صادق. [دِ] (اِخ) ابن یوسف مجود. او راست رساله ای در تجوید.
- صادق. [دِ] (اِخ) ابن خلف بن صادق بن کتیل انصاری طلیطلی اندلسی. ابن بشکوال گوید: وی سفری به مشرق کرد و حدیث شنید و روایت کرد و در برغش از قراء قرب طلیطله سکونت جست و پس از سال 470 هَ. ق. درگذشت. (معجم البلدان ج 2 ص 128). و در حلل السندسیه آرد: ابوالحسن صادق بن خلف بن صادق بن کتیل انصاری، از مردم طلیطله است. وی در برغش سکونت جست از آن پس که سفری به مشرق کرد و حج گزاشت وبه بیت المقدس رفت. هنگامی که نصربن ابراهیم مقدس و ابوالخطاب علأبن حزم از مشرق بازگشته به اندلس میرفتند وی به دریا از ایشان حدیث فراگرفت. توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) ابن صالح بن عبدالرحمان بانقوسی حلبی. وی از افاضل حلب است. در آن شهر متولد شد و به همانجا بسال 1203 هَ. ق. وفات یافت. شعری داردکه کمال الدین غزی قطعه ای از آن را یاد کرده است. (الاعلام زرکلی ص 422). کمال الدین دمشقی در تذکره ٔ کمالیه گوید: وی ادیب و صاحب قریحه ٔ شعری بود. مولد وی حلب بود و مکرر به قسطنطنیه رفت و به دمشق بازگشت، و بسال 1203 هَ. ق. وفات یافت. شرح حال او در النفائح و اللوائح نیز آمده است. توضیح بیشتر ...
- صادق. [دِ] (اِخ) ابن عبدالرحمان بن عبداﷲبن محمد بخشی حلبی حنفی خلوتی، ملقب به صلاح الدین و رئیس فرقه ٔ اخلاصیه ٔ حلب است. مولد وی سال 1133 هَ. ق. وی در کنف پدر و اعمام پرورش یافت و از آنان علم فراگرفت و انتفاع یافت و بر ابوعبدالفتاح محمدبن حسین و ابوالسعادات طه بن مهنا جبرینی و ابوالعدل قاسم و ابومحمد عبدالکریم تلمذ کرده و به سال 1144 به حلب رفت و با رؤسای آن شهر دیدار کرده وبه طریقه ٔ خلوتیان پیوست، و پس از آنکه ابوعبداﷲ جمال الدین محمدبن احمد بسال 1175 هَ. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
صادق در فرهنگ عمید
-
راستگو،
راست، درست،
[قدیمی] پیدا، آشکار،
فرهنگ واژههای فارسی سره
صادق در فرهنگ واژههای فارسی سره
- راستگو، رو راست
فارسی به انگلیسی
صادق در فارسی به انگلیسی
- Devoted, Devout, Foursquare, Guileless, Loyal, Sincere, Square, Truthful, Veracious, Straightforwardly. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی
صادق در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
صادق در فارسی به عربی
- صادق، مخلص، مستقیم، موالی
نام های ایرانی
صادق در نام های ایرانی
- پسرانه، راستگو، راست و درست، راستین، نام امام امام ششم شیعیان. توضیح بیشتر ...
عربی به فارسی
صادق در عربی به فارسی
- دوستانه رفتار کردن , همراهی کردن با , قلبی , صمیمی , از روی صمیمیت , خالص , بی ریا , راستگو , صادق , راست , از روی صدق وصفا. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار
صادق در فرهنگ فارسی هوشیار
- راستگو، پیدا و آشکار
فرهنگ فارسی آزاد
صادق در فرهنگ فارسی آزاد
- صادِق، راستگو- مخلص- حقیقی و راست،
- صادِق، سید صادق معروف به مجتهد سنگلجی مصدر مظالم بسیار در اوّل ظهور گردید و ذکرش در الواح به «سیّد کاذب» آمده است،. توضیح بیشتر ...
- صادِق، جناب ملا صادق باد کوبه ای اِبْن ملا ابراهیم خلیل مجتهد مکرر محبوس شدند و آخر الامر در بادکوبه بضرب گلوله اعداء بشهادت کبری نائل شدند. الواح مبارکی از قلم مبارک حضرت عبدالبهاء باعزاز ایشان عزّ نزول یافته که از جمله آنها لوحِ پر سوزِ «ای صادقم ای صادقم » به نظم و بلسان ترکی است. صادق های صادق و جان نثار دیگر هم در این ظهور مبارک بوده اند که شرح احوالشان در تواریخ مسطور میباشد،. توضیح بیشتر ...
- صادِق، جناب ملا صادق مقدس خراسانی در زمان اظهار امر حضرت باب در اصفهان بودند و بعد از حروف حیّ بآن حضرت مؤمن شدند و در شیراز با جناب قدوس و جناب ملا علی اکبر اردستانی اوّلین مؤمنینی بودند که مورد عذاب و ضرب و زجر قرار گرفتند و از جمله ایشان را هزار ضربه شلاق زدند. حضرتشان از قلم اعلی به لقب اَصدق و اسم الله الاصدق ملقب گشتند و در 1306 قمری در همدان به ملکوت ابهی صعود نمودند شرح حالشان در تذکره الوفاء مرقوم است،. توضیح بیشتر ...
- صادِق، لقب امام ششم حضرت جعفر بن محمد است که از قبل خلیفه شدن منصور دَوانیقی (اَبُو الدَّوانیق) را بوی فرمودند و او چون خلیفه دوّم عباسی شد اظهار داشت که «امام صادق بودند» حضرت صادق در 65 سالگی در مدینه، بقولی بامر همین خلیفه مسموم شدند و رحلت کردند،. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
صادق در فارسی به ایتالیایی
- sincero
واژه پیشنهادی
صادق در واژه پیشنهادی
- راستگو
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه