معنی شوشک
لغت نامه دهخدا
شوشک. (اِخ) دهی از دهستان زیرکوه بخش قاین شهرستان بیرجند است و 114 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
شوشک. [شو ش َ] (اِ) شاشک. (از رشیدی). ساز چهارتار را گویند. (انجمن آرا) (آنندراج). رباب چهاررود. (فرهنگ اسدی). ربابی بود که چهارگه نوازند. (اوبهی). طنبور و رباب چهارتار. (برهان). تنبوره ٔ چارتاره است. (جهانگیری):
گهی سماع زنی گاه بربط و گه چنگ
گهی چغانه و طنبور و شوشک و عنقا.
زینبی.
|| جانوری است شبیه به کبک اما از کبک کوچکتر باشد و آن را تیهو نیز خوانند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از رشیدی). رجوع به تیهوشود.
شاشاک
شاشاک. (اِ) شاشک. شارشک. شاشنگ. شوشک. تیهو. (شعوری از فرهنگ جهانگیری). || تنبوره. (شعوری). چارتار. (شعوری از مجمع الفرس). رجوع به شارشک، شاشک، شاشنگ و شوشک شود.
شاشنگ
شاشنگ. [ش َ] (اِ) شاشک. شارشک. شوشک. تیهو را گویند. (فرهنگ جهانگیری). یعنی تیهو هم آمده و آن جانوری باشد کوچکتر از کبک. (برهان). طیهوج است. (فهرست مخزن الادویه). || ربابی بود چهار تار که نوازند. (اوبهی). ربابی باشد چهارتاره. (فرهنگ جهانگیری). رباب را گویند و آن سازی است معروف. (برهان):
گهی سماع و ربابی و گاه بربط و چنگ
گهی چغانه و تنبور و شوشک و شاشنگ.
خیامی (از اوبهی).
رجوع به شاشک و شوشک شود.
چهارتار
چهارتار. [چ َ / چ ِ] (ص مرکب، اِ مرکب) که تار چهاردارد. || سازی که چهار تار دارد. طنبوری که دارای چهار سیم است. شوشک. رجوع به چارتار شود.
شاشک
شاشک. [ش َ] (اِ) شارشک. شاشاک. شاشنگ. شوشک. مرغکی است ضعیف که آن را تیهو و سوسک و شوشک و شیشو نیز گویند. به تعریبش تیهوج خوانند. (شرفنامه ٔ منیری). بمعنی شوشک است. (اوبهی). تیهو را گویند. (فرهنگ جهانگیری). تیهو باشد و آن جانوری است شبیه به کبک لیکن از آن کوچک تر میشود. (برهان). مرغی است بنام تیهو. (شعوری). || رباب چهارتاره را نیز گویند. (شرفنامه ٔ منیری). ربابی باشد چهار تاره. (فرهنگ جهانگیری). رباب را نیز گویند و آن سازی است معروف و مشهور. (برهان). چارتار. (شعوری از مجمع الفرس). || نام نوایی از موسیقی. رجوع به شارشک و شاشنگ شود. || نام حیوانی شبیه به میمون. (ناظم الاطباء).
چهارتا
چهارتا. [چ َ / چ ِ] (ص مرکب) چهارلا. دارای چهارتا. چهارتو. دو توی مضاعف. || (اِ مرکب) کنایه از چهارعنصر است. || کنایه از دنیا به اعتبار چهاررکن. || طنبور. (لغت محلی شوشتر). طنبور. رباب. شوشک. چهارتار و چهارتاره. رجوع به چارتا شود.
فرهنگ عمید
شاشک
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
626