معنی شب زنده داری

فارسی به انگلیسی

فرهنگ فارسی هوشیار

شب زنده داری

عمل شب زنده دار بیدار بودن در شب خود را برای شب زنده داری آماده کردند.


شب زنده دار

آنکه شب را بیدار بماند

لغت نامه دهخدا

شب زنده داری

شب زنده داری. [ش َ زِ دَ / دِ] (حامص مرکب) عمل شب زنده دار. شب بیداری. پاسبانی در شب.


شب زنده دار

شب زنده دار. [ش َ زِ دَ / دِ] (نف مرکب) قائم الیل. شب بیدار. (مجموعه ٔ مترادفات ص 221). آنکه شب را بیدار بماند. شب خیز. که شب را به دعا یا پاسبانی به صبح رساند:
دل شب زنده دار زنده شود
قالب مرده سرفکنده شود.
اوحدی.
ساقی چو شاه نوش کند باده ٔ صبوح
گو جام زر به حافظ شب زنده دار بخش.
حافظ.
کدام آهن دلش آموخت این آیین عیاری
کز اول چون برون آمد ره شب زنده داران زد.
حافظ.
برون آ که گردون شب زنده دار
گهر بر طبق کرده بهر نثار.
ظهوری.

فرهنگ عمید

شب زنده داری

بیدار بودن در شب، شب را به بیداری گذراندن،


شب زنده دار

ویژگی کسی که شب تا سحر نخوابد و بیدار بماند، ویژگی آن‌که تمام شب برای عبادت یا امر دیگر بیدار باشد،

حل جدول

شب زنده داری

احیا شدن

احیا

تهجد


شب زنده داری کردن

احیا

فارسی به آلمانی

شب زنده داری

Aufwachen, Wecken [verb]


شب زنده داری کردن

Aufwachen, Wecken [verb]

فارسی به عربی

فرهنگ معین

شب زنده دار

(~. زِ دِ) (ص فا.) آن که شب را بیدار ماند. (به جهت عبادت، عشق، دزدی).

معادل ابجد

شب زنده داری

583

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری