معنی شب‌زنده‌داری

حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

شب‌زنده‌داری

احیا، بیتوته، تهجد، سهر، شب‌بیداری، مبیت، مساهرت، یقظه


مبیت

بیتوته، شب‌زنده‌داری، خوابگاه، مسکن


مساهرت

شب‌زنده‌داری، بیتوته، شب‌بیداری، شب را باهم به روز آوردن، شب‌زنده‌داری کردن


تهجد

احیا، بیتوته، بیداری، شب‌بیداری، شب‌زنده‌داری، مساهرت


احیا

زنده‌سازی، تهجد، شب‌زنده‌داری، مساهرت


شبگیری

بی‌خوابی، بیداری، شب‌زنده‌داری، یقظه


یقظه

بیداری، شب‌زنده‌داری، شبگیری،
(متضاد) نوم


شب‌بیداری

احیا، تهجد، سهر، شب‌پیمایی، شب‌زنده‌داری، مساهرت


بیتوته

تهجد، شب‌بیداری، شب‌زنده‌داری، مبیت، مساهرت، اتراق، اقامت‌موقت، توقف شبانه


بیتوته کردن

شب‌زنده‌داری کردن، شب نخفتن،
(متضاد) خفتن، شب دور از خانه به سر بردن، بیدار ماندن

فرهنگ عمید

مساهرت

شب را با ‌هم بیدار بودن،
شب‌زنده‌داری،

معادل ابجد

شب‌زنده‌داری

583

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری