معنی شارژ
فرهنگ عمید
مقدار برق یک دستگاه،
(اسم مصدر) عمل ذخیره کردن برق در یک دستگاه،
هزینهای که در ازای خدمات ارائه شده به کسی داده میشود،
(صفت) [عامیانه، مجاز] شاد وسرحال،
فرهنگ فارسی هوشیار
نمایندگی، مقدار برق یک دستگاه، قوه باطری
شارژ دافر
فرانسوی کارپرداز پیشکار کاربر کار دار
شارژ کردن
پرکردن بارکردن بارگیری کردن
درجه شارژ شدن
رچان باز توان
فرهنگ معین
(اِ.) بار، حمل، مقدار برق لازم برای باتری، هزینه ای که ساکنان یک مجتمع مسکونی برای خدمات و نگه داری از مجتمع می پردازند، هزینه سرانه خدمات (فره).4- (ص.) پر، اشباع، در فارسی به معنای شاد، سرحال. [خوانش: (رْ) [فر.]]
حل جدول
مقدار برق باتری
باتری قابل شارژ
انباره
آکومولاتور قابل شارژ
اختراعی از یوهان ریتر
باطری قابل شارژ
انباره
واحد شارژ مغناطیسی
وبر
فارسی به انگلیسی
معادل ابجد
1501