معنی شادمان

شادمان
معادل ابجد

شادمان در معادل ابجد

شادمان
  • 396
حل جدول

شادمان در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

شادمان در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • بشاش، خرم، خندان، خوشحال، خوشرو، شاد، فرحناک، مسرور،
    (متضاد) ناشادمان، مغموم. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

شادمان در فرهنگ معین

  • (ص مر. ) شاد، شادان، خوشحال، (ق. ) از روی شادی با خوشحالی. [خوانش: (نِ) (اِمر. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

شادمان در لغت نامه دهخدا

  • شادمان. (ص مرکب، ق مرکب) (از: شاد + مان، بمعنی شادمنش). (فرهنگ ایران باستان تألیف پورداود ص 73). مسرور. فرحناک. (شعوری). خوشحال و شاد. (فرهنگ نظام). خرم. خوش. خوشوقت. شادان. شادانه. مرح. نشیط. ناشط. مسرور. بهیج. مبتهج. فَرِح:
    ز آمده شادمان نباید بود
    وز گذشته نکرد باید یاد.
    رودکی.
    خدای عرش جهان را چنین نهاد نهاد
    که گاه مردم از او شادمان و گه ناشاد.
    کسائی.
    ز زابل به کابل رسید آن زمان
    گرازان وخندان دل و شادمان. توضیح بیشتر ...
  • شادمان. (اِخ) برادر شیرویه پسر کسری ̍ پرویز. چون شیرویه پادشاه گشت او را همچون پدر و هفده تن دیگر ازبرادرانش، از بزرگان و عاقلان شایسته ٔ پادشاهی، بکشت و بفرمود کشتن. (از مجمل التواریخ و القصص ص 37). توضیح بیشتر ...
  • شادمان. (اِخ) (حصار) قلعه ٔ شومان. (الشومان) که در ناحیه ٔ قبادیان و جنوب شهر واشجرد قرار داشت. لسترنج درباره ٔ این حصار نویسد: در قسمت علیای رود قبادیان و باختر پل سنگی، شهر واشجرد واقع بود که بگفته ٔ اصطخری به اندازه ٔ ترمد وسعت داشت و بمسافت اندکی در جنوب آن، قلعه ٔ بزرگ شومان (الشومان) واقع بود. در ولایت اطراف شومان زعفران فراوان حاصل میشد و از آنجا به نقاط دیگر صادر میگردید. مقدسی درباره ٔ شومان گوید مکانی پرجمعیت و آباد و نیکو است. توضیح بیشتر ...
  • شادمان. (اِخ) دیهی از دهستان کهنه بخش جغتای شهرستان سبزوار، واقع در 30 هزارگزی باختر جغتای، سر راه مالرو عمومی جغتای به شریف آباد، در دامنه ٔ کوه، آب و هوای آن معتدل، سکنه ٔ آن 89 تن است. آب آن از چشمه، محصولات آن غلات، پنبه، زیره و کنجد، شغل اهالی آن زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

شادمان در فرهنگ عمید

  • شاد و خوشحال، خوش و خرم،

    (قید) [قدیمی] با شادی و خوشحالی،
فارسی به انگلیسی

شادمان در فارسی به انگلیسی

  • Buoyant, Delighted, Gleeful, Happy, Mirthful, Triumphant
نام های ایرانی

شادمان در نام های ایرانی

  • پسرانه، خوشحال، مسرور، نام برادر شیرویه، پسر خسروپرویز پادشاه ساسانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

شادمان در فرهنگ فارسی هوشیار

فرهنگ پهلوی

شادمان در فرهنگ پهلوی

واژه پیشنهادی

شادمان در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید