معنی شات
لغت نامه دهخدا
شات. [تِن ْ] (ع ص) شاتی. سرد: یوم شات، روز سرد. رجوع به شاتی شود.
شات. (ع اِ) شاه گوسپند و این لفظ را اکثر بتای مدوره نویسند. (غیاث):
گرگ را کی رسد ملامت شات
باز را کی رسد نهیب شخش.
رودکی.
به بُرّ و شات مرا بِرّ و مکرمت فرمای
که این ز حیوان نیکوترین و آن ز نبات
منازعان تو بادند یک یک و جمله
شکم شکافته چون بُرّ و سربریده چو شات.
سوزنی.
و رجوع به شاه شود. || (اِخ) چند ستاره ٔ خرد بین قرحه و جدی. رجوع به ناظم الاطباء و به شاه شود.
شات و شوت
شات و شوت. [شات ْ ت ُ] (اِ مرکب، از اتباع) لاف زدن (در زبان محاوره). (فرهنگ نظام).
اصطلاحات سینمایی
تعداد تصویری است که ازلحظه ی شروع به کار دوربین فیلمبرداری تالحظه ی کات بدون قطع گرفته می شود. شات واژه ای آمریکایی وپلان فرانسوی ونما ایرانی است. شات کوچکترین واحدساختمان فیلم است.
نمای شیشه ای ( گلاس شات )
گلاس شات یکی ازحقه های سینمایی است. بدین ترتیب که بخشی از صحنه روی شیشه نقاشی می شود وبعد از آن فیلمبرداری می کنند مثلا فیلم پل قدیمی که بخشی از آن تخریب شده وقرار است شکل قبل از خرابی آن ابتدا نشان داده شود، با نقاشی روی شیشه کامل می شود وبعد از آن فیلمبرداری میکنند.
فرهنگ معین
[ع. شاه] (اِ.) گوسفند.
فرهنگ عمید
گوسفند، خواه نر باشد یا ماده،
حل جدول
نماى سینمایى
شات پوت
مسابقات پرتاب وزنه
هر شات در سینما
نما
هر شات گرفته شده در سینما
نما
هر نمای فیلمبرداری شده و تدوین نشده در سینما
شات
گوسفند
شات
واژه پیشنهادی
تفنگ ساچمه پران
گویش مازندرانی
هدهد – شانه به سر
معادل ابجد
701