معنی بات
لغت نامه دهخدا
بات. (اِخ) نام شهر و بندری در ممالک متحده ٔ آمریکای شمالی است در جمهوری مِین، بر نهر کنبک، دارای 14700 تن نفوس و مرکز ساختن کشتی های جنگی است.
بات. [بات ت] (ع ص) لاغر. (آنندراج) (ناظم الاطباء). آنکه بر نتواند خاست از نزاری. || منقطع، و منه طلاق بات و بیع بات. (آنندراج) (ناظم الاطباء). طلاق بات یعنی طلاق بائن که رجعت در آن روا نباشد.و بیع بات، معامله ای که اختیار فسخ در آن نبود. || سخت گول. (آنندراج) (ناظم الاطباء). احمق.
بات. (ع اِ) کاروانسرا. مهمانخانه. (ناظم الاطباء).
بات. (اِخ) بَث. باث. نام شهریست در انگلستان که در ناحیه ٔ سمرست بر نهر آون در 17هزارگزی مشرق بریستول و در 160هزارگزی جنوب غربی لندن واقع شده و یکی از شهرهای زیبای اروپا میباشد. جمعیت آن 52800 تن است و دارای کلیسائی است که در آن آثار هنری بکار رفته و انجمن فلسفه و هیئت موسیقی، و پاره ای از آثار باستانی مربوط بزمان رومیان و حمامهای معدنی بسیار مشهور دارد. (قاموس الاعلام ترکی ج 2).
بات تا
بات تا. [] (اِخ) نام پدر فری تیما مادر آرک زیلاس، پادشاه سیرن که مردم وی را بواسطه ٔ سخت گیریها بیرون کردند و او به برقه رفته در آنجا کشته شد. و مادرش فری تیما انتقام فرزند خود را از مردم سیرن و برقه بازستاند. رجوع به ایران باستان ج 1 ص 563 و 565 شود.
ارته بات
ارته بات. [اَ ت َ] (اِخ) نام پدر فَرنازاتر رئیس هندوان در جنگ خشیارشا با یونانیان. (ایران باستان ص 733).
بات کیلکای
بات کیلکای. (اِخ) نام یکی از اجداد مادری قتلق. صاحب حبیب السیر آرد:... پدر قتلق سلطان بیگم امیرزاده علی بن امیرزاده اسکندر بود از قوم ایلچکدای که بشش واسطه بچنگیزخان میرسد و مادر قتلق سلطان بیگم بی بی فاطمه بود بنت امیر کیخسروبن خطل بن سودرون بن بات کیلکای بن تومنه خان... (حبیب السیر چ قدیم طهران ج 2 جزء 3 ص 241).
فرهنگ فارسی آزاد
باتّ، قاطع، برنده، (قطعی و بدون تردید)،
فرهنگ عمید
برنده،
قاطع، قطعی،
لاغر،
حل جدول
بُرنده و تیز
تیز و برا
واحد پول تایلند
واحد پول تایلند، برنده و تیز، تیز و برا
یکای پول تایلند
بات
فرهنگ فارسی هوشیار
برنده، لاغر، گول (احمق)، بی برگشت
معادل ابجد
403