معنی سکون

سکون
معادل ابجد

سکون در معادل ابجد

سکون
  • 136
حل جدول

سکون در حل جدول

  • آرامش، ایستایی، توقف
مترادف و متضاد زبان فارسی

سکون در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ایستایی، توقف، ثبات، خموشی، رکود، فترت، وقفه،
    (متضاد) تحرک، آرام، آرامش، آسایش، قرار، آرمیدن، قراریافتن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

سکون در فرهنگ معین

  • (مص ل. ) آرام گرفتن، جای گرفتن، (اِمص. ) آرامش. [خوانش: (سُ) [ع. ]]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

سکون در لغت نامه دهخدا

  • سکون. [س ُ] (ع مص) آرمیدن. (منتهی الارب) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی) (دهار) (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). آرامش. (آنندراج). آرام. (غیاث):
    همه با سیاوش گرفتند جنگ
    ندیدند جای سکون و درنگ.
    فردوسی.
    ببایست ناگاهش آمد بجنگ
    نبد روزگار سکون و درنگ.
    فردوسی.
    کوهی که بر او زلزله قادر نشد او را
    از حلم تو یکذره سکونی وقراریست.
    فرخی.
    این نامه نبشته آمد و معتمد دیوان وزارت رفت و بازآمد و سکون ظاهر پیدا آمد. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سکون در فرهنگ عمید

  • قرار گرفتن و از حرکت ایستادن، آرمیدن، آرامش یافتن،
    [مقابلِ حرکت] آرامش،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سکون در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

سکون در فارسی به عربی

  • اقامه، فتره الهدوء، قصور ذاتی، محطه، موازنه
فرهنگ فارسی هوشیار

سکون در فرهنگ فارسی هوشیار

  • آرمیدن، آرامش، آرام
فرهنگ فارسی آزاد

سکون در فرهنگ فارسی آزاد

  • سُکُون، (سَکَنَ- یَسْکُنُ) متوقف شدن- ساکت شدن- ساکن شدن- آرام شدن. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

سکون در فارسی به آلمانی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه