معادل ابجد
سپر در معادل ابجد
سپر
- 262
حل جدول
سپر در حل جدول
- محافظ خودرو
- وسیله دفاعی جنگهای قدیمی
- وسیله دفاعی جنگ های قدیمی
- محافظ خودرو، وسیله دفاع قدیمی
- جنه
مترادف و متضاد زبان فارسی
سپر در مترادف و متضاد زبان فارسی
- اسپر، درق، درقه، مجن، محافظ، ضربهگیر، حائل، مانع، حفاظ
فرهنگ معین
سپر در فرهنگ معین
- (س پَ) [په. ] (اِ. ) ابزاری جنگی از جنس فلز یا چرم که برای سالم ماندن از ضربات شمشیر و نیزه از آن استفاده می کردند. ، ~ بلای کسی شدن کنایه از: خطر یا دشواری مربوط به او را پذیرفتن. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
سپر در لغت نامه دهخدا
-
سپر. [س ِ پ َ] (اِ) پهلوی «سپر»، سانسکریت فلکه فرا (سپر)، ارمنی عاریتی و دخیل «اسپر». اسپر. آلتی فلزی و مدور که بهنگام حمله ٔ دشمن آن را محافظ اعضاء بدن قرار می دادند. (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). معروف است و به عربی جُنّه گویند. (برهان). ترجمه ٔ جنه و تُرْس. (آنندراج): جُنان. جنانه. جُنّه. مِجَن ّ. جَرد. دَرَقه. عَجوز. فَرض. (منتهی الارب): و سلاحشان [سلاح صقلابیان] سپر و زوبین و نیزه است. (حدود العالم).
همان ترکش و تیر و زرین سپر
یکی بنده ٔ گرد پرخاشخر. توضیح بیشتر ...
- سپر. [س ِ پ ِ] (اِ) در شیرکوه گیاهی است از نوع سرخس. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
سپر در فرهنگ عمید
- سپردن sepordan
-
سپردن sepo (a) rdan
سپرنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): رهسپر، پیسپر،. توضیح بیشتر ...
-
آنچه از فلز به شکل میله، نوار یا تخته درست میکنند و برای مقاومت یا محافظت در جلو چیز دیگر قرار میدهند: سپر ماشین،
آلتی صفحهای از جنس چرم یا فلز که در جنگها برای جلوگیری از ضربه خوردن به سروسینه استفاده میشود،
* سپر آتشین: [قدیمی، مجاز] آفتاب، زرینسپر،
* سپر انداختن: [قدیمی، مجاز] سپر افکندن، شکست خوردن و دست از مبارزه برداشتن و تسلیم شدن: چند چو پروانه پر انداختن / پیش چراغی سپر انداختن (نظامی۱: ۴۱)، نه هر جای مرکب توان تاختن / که جاها سپر باید انداختن (سعدی: ۳۵)،
* سپر بر آب افکندن: [قدیمی، مجاز]
زبون شدن، عاجز شدن،
از پیش خصم گریختن،
تسلیم شدن: گر به طوفان میسپارد ور به ساحل میبرد / دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم (سعدی۲: ۵۲۰)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
سپر در فارسی به انگلیسی
- Buckler, Escutcheon, Shield
فارسی به ترکی
سپر در فارسی به ترکی
- kalkan
فارسی به عربی
سپر در فارسی به عربی
- حاجز، سیاج
فرهنگ فارسی هوشیار
سپر در فرهنگ فارسی هوشیار
- آلتی فلزی که بهنگام حمله دشمن آنرا محافظ اعضاء بدن قرار میدادند. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی
سپر در فارسی به آلمانی
- Einzäunung (f), Fechten, Staket (n), Zaun (m)
واژه پیشنهادی
سپر در واژه پیشنهادی
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه