معنی سپاه
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(س) [په.] (اِ.) لشکر، قشون.
فرهنگ عمید
قسمتی از ارتش که شامل چند لشکر باشد،
نیروی نظامی ثابتی در ایران که بعد از انقلاب اسلامی تشکیل شد،
[قدیمی] لشکر، قشون: سپاه اندک و رای و دانش فزون / به از لشکر گشن بی رهنمون (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۱۰۵)،
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
ارتش، جند، جیش، خیل، رژیمان، فوج، قشون، گند، لشکر، هنگ
فارسی به انگلیسی
Army, Corps, Host, Legion
فارسی به ترکی
ordu
فارسی به عربی
جیش، مضیف
فرهنگ فارسی هوشیار
فوج و لشکر، خیل
فارسی به ایتالیایی
esercito
فارسی به آلمانی
Armee (f), Gastgeber (m), Heeres [noun], Hostie (f), Schar (f)
واژه پیشنهادی
رمه
معادل ابجد
68