معنی سوختن

سوختن
معادل ابجد

سوختن در معادل ابجد

سوختن
  • 1116
حل جدول

سوختن در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

سوختن در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آتش‌گرفتن، شعله‌ورشدن، مشتعل‌شدن، احتراق، حریق، حرق، باختن، خطا کردن، فول کردن، عذاب کشیدن، زجر کشیدن، ملتهب شدن، تاول زدن، افروخته بودن، روشن بودن، به‌آتش کشیدن، سوزاندن، نابود کردن 01 نابود شدن، تباه ش. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

سوختن در فرهنگ معین

  • (تَ) [په.] (مص ل.) آتش گرفتن.
لغت نامه دهخدا

سوختن در لغت نامه دهخدا

  • سوختن. [ت َ] (مص) اوستا ریشه ٔ ساوچ، سئوکایاهی (روشن کردن)، ساوکا «اتر» (شعله ٔ آتش)، «سائوکنت » (سوخته)، پهلوی «سوختن « » سوچیشن »، هندی باستان ریشه ٔ «سوک «» سوکاتی »، کردی «سوتین » (سوختن)، افغانی «سزال » سجال سواجاول، استی «سوجون، سوجین » (سوختن)، بلوچی «سوکگ، سوشق » (سوختن) «سوکگ، سوشق » (سوزاندن)، وخی عاریتی و دخیلی «سوز»، سریکلی «سز» (سوز)، گیلکی «سوختن » آتش گرفتن چیزی (لازم)، آتش درگیراندن در چیزی، افروختن (متعدی). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سوختن در فرهنگ عمید

  • آتش‌ گرفتن چیزی، مشتعل شدن،
    آسیب ‌دیدن بدن از آتش، آب جوش، یا هر چیز سوزنده، سوزیدن،
    (مصدر متعدی) آتش زدن در چیزی و چیزی را در آتش افکندن، سوزاندن،
    تیره شدن پوست از آفتاب یا حرارت،
    [مجاز] تباه شدن، از بین رفتن،
    [مجاز] باختن در بازی،
    ترحم کردن،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سوختن در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

سوختن در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

سوختن در فارسی به عربی

  • احتراق، استهلاک، حرق، حرق سطحی، شواء
فرهنگ فارسی هوشیار

سوختن در فرهنگ فارسی هوشیار

  • مشتعل ساختن، آتش گرفتن چیزی
فارسی به ایتالیایی

سوختن در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

سوختن در فارسی به آلمانی

  • Brandwunde, Braten, Brennen, Grillen, Konsum, Verbrennen
واژه پیشنهادی

سوختن در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید