معنی سواره

سواره
معادل ابجد

سواره در معادل ابجد

سواره
  • 272
حل جدول

سواره در حل جدول

فرهنگ معین

سواره در فرهنگ معین

  • سوار، (ق.) مقابل پیاده. ~ [خوانش: (سَ رِ) (ص. اِ.)]
  • (سُ رِ) [فر. ] (اِ. ) مهمانی شبانه همراه با رقص و موسیقی، شب نشینی مجلل. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

سواره در لغت نامه دهخدا

  • سواره. [س َ رَ / رِ] (ص، ق) مقابل پیاده به معنی سوار: لازم باد بر من زیارت خانه ٔ خدا که میان مکه است سی بار پیاده نه سواره. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 319).
    چو پیش عاقلان جانت پیاده ست
    نداری شرم از این رفتن سواره.
    ناصرخسرو.
    بر اسب توبه سواره شوم مبارزوار
    بس است رحمت ایزد فراخ میدانم.
    سوزنی.
    عامی متعبد پیاده رفته [است] و عالم متهاون سوار خفته. (گلستان چ یوسفی ص 184).
    همت بلنددار که با همت بلند
    هر جا روی به توسن گردون سواره ای. توضیح بیشتر ...
  • سواره. [س َ رِ] (اِخ) دهی است از دهستان چرام بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان. دارای 180 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، پشم و لبنیات. شغل اهالی زراعت و حشم داری است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سواره در فرهنگ عمید

  • کسی که سوار بر اسب یا مرکب دیگر باشد، سوار،
    (قید) در حال سوار بودن، به حالت سواری،. توضیح بیشتر ...
  • مهمانی در شب که همراه با موسیقی و رقص است،
فارسی به انگلیسی

سواره در فارسی به انگلیسی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید