معنی سنوات

لغت نامه دهخدا

سنوات

سنوات. [س َ ن َ] (ع اِ) ج ِسنه. (غیاث) (منتهی الارب). سالها. (ناظم الاطباء).
- سنوات آتیه،سالهای آینده.
- سنوات ماضیه، سالهای گذشته.

فرهنگ معین

سنوات

(سَ نَ) [ع.] (اِ.) سال ها. جِ سنه.

فرهنگ عمید

سنوات

سنه۲

حل جدول

سنوات

سالها


سالها

سنوات


سال ها

سنوات

مترادف و متضاد زبان فارسی

سنوات

سال‌ها


سالیان

سال‌ها، مدت‌ها، سنوات

فرهنگ فارسی هوشیار

سنوات

سالها

فرهنگ فارسی آزاد

سنوات

سَنَوات، سالها (مفرد: سَنَه)

انگلیسی به فارسی

Sum of the Years Digits

مجموع سنوات


sum of years digits method

روش مجموع سنوات

معادل ابجد

سنوات

517

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری