معنی سلمانی

سلمانی
معادل ابجد

سلمانی در معادل ابجد

سلمانی
  • 191
حل جدول

سلمانی در حل جدول

  • آرایشگر
  • آینه دار
  • آرایشگر، پیرایشگر، آینه دار، حلاق، سرتراش
  • آینه‌دار
مترادف و متضاد زبان فارسی

سلمانی در مترادف و متضاد زبان فارسی

فرهنگ معین

سلمانی در فرهنگ معین

  • (سَ) (ص نسب.) آرایش گر.
لغت نامه دهخدا

سلمانی در لغت نامه دهخدا

  • سلمانی. [س َ] (ص نسبی، اِ) منسوب به سلمان است. (فرهنگ فارسی معین). || نام نوعی از شمشیر است. (نوروزنامه) (فرهنگ فارسی معین). || کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش بتراشد. آرایشگر. (فرهنگ فارسی معین). سرتراش. گرای. حجام. دلاک. حلاق. آینه دار:
    سرم را سرسری متراش ای استاد سلمانی
    که ما هم در دیار خود سری داریم و سامانی.
    ؟
    || حق و دستمزدی که به سلمانی دهند. (فرهنگ فارسی معین). توضیح بیشتر ...
  • سلمانی. [س َ] (اِخ) دهی است سه فرسخ و نیم جنوبی رامهرمز. (فارسنامه ٔ ناصری). توضیح بیشتر ...
  • سلمانی. [س َ] (اِخ) چهار فرسخ میانه ٔ جنوب و مغرب فلاحی. (فارسنامه ٔ ناصری). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سلمانی در فرهنگ عمید

  • کسی که موی سر و ریش مردم را می‌تراشد، آرایشگر مرد،
    [عامیانه، مجاز] مکان اصلاح موی صورت و سر، آرایشگاه،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

سلمانی در فارسی به انگلیسی

فارسی به ترکی

سلمانی در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

سلمانی در فارسی به عربی

  • آله الحلاقه، حلاق، حلاقه الشعر
گویش مازندرانی

سلمانی در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

سلمانی در فرهنگ فارسی هوشیار

  • برگرفته از نام سلمان پارسی از یاران پیامبر اسلام صلی ا. علیه و آله آرایش گر پیرا، پیرایشگاه ‎ منسوب به سلمان (نامی از نامهای کسان)، منسوب به سلمان پارسی: بباید در ره ایمان یکی تسلیم سلمانی، کسی که موی سر مردم را اصلاح کند و ریش را بتراشد حلاق آرایشگر، مغازه سلمانی، حق و دستمزدی که به سلمانی ده و قریه پردازند. (صفت) منسوب به سلمیه، نوعی شمشیر. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی

سلمانی در فارسی به آلمانی

واژه پیشنهادی

سلمانی در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید