معنی سفله

فرهنگ معین

سفله

پست، فرومایه، بدسرشت، جمع سفلگان. [خوانش: (س یا سُ) [ع. سفله] (ص.)]

فارسی به انگلیسی

سفله‌

Base, Boor, Boorish, Despicable, Evil, Mean, Rascal, Rascally, Scoundrel, Villain

فرهنگ عمید

سفله

پست، فرومایه، ناکس، پست‌فطرت،


سفله پرور

آن‌که مردم فرومایه را بپروراند: دنیای سفله‌پرور،

حل جدول

سفله

پست و فقیر

مترادف و متضاد زبان فارسی

سفله

بدسرشت، بدنهاد، پست، جلب، حقیر، دنی، دون، دون‌صفت، دون‌همت، رذل، رذیل، فرومایه، ناجوانمرد، ناکس

فرهنگ فارسی هوشیار

سفله

فرومایه، مردم ناکس، پست


سفله نواز

(صفت) سفله پرور.


سفله طبع

پست نهاد پسربچه (صفت) پست سرشت سفله نهاد.


سفله پرور

پست پرور (صفت) آنکه فرومایگان را تربیت کند مربی سفلگان: دنیای سفله پرور.

لغت نامه دهخدا

سفله طبع

سفله طبع. [س ِ ل َ / ل ِ طَ] (ص مرکب) پست. دون. ناکس. که طبع سفلگان دارد:
سفله طبع است جهان بر کرمش تکیه مکن
ای جهاندیده ثبات قدم از سفله مجوی.
حافظ.


سفله نواز

سفله نواز. [س ِ ل َ / ل ِ ن َ] (نف مرکب) دون پرور. فرومایه پرورنده:
ای نیش بدل زین فلک سفله نواز
وی شیشه ٔ عشرت شکن شعبده باز.
خاقانی.
دیدی این روزگار سفله نواز
چون گرفت ازتو جان آزاده.
سعدی.


سفله دل

سفله دل. [س ِل َ / ل ِ دِ] (ص مرکب) پست. دون. ناکس:
ای مسلمانان میلاوه که دارد بازا
بجز آنکس که بود سفله دل و غمازا.
ابوالعباس (از صحاح الفرس ص 290).


سفله نهاد

سفله نهاد. [س ِ ل َ / ل ِ ن ِ / ن َ] (ص مرکب) آنکه سرشت فرومایه داشته باشد. (آنندراج).


سفله پرور

سفله پرور. [س ِل َ / ل ِ پ َرْ وَ] (نف مرکب) دون پرورنده. که فرومایگان را نوازد و جوانمردان را خوار دارد:
آب و هوای فارس عجب سفله پرور است
کو همرهی که خیمه از این خاک برکنم.
حافظ.
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببی است.
حافظ.

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

سفله

175

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری