معنی سفاح

لغت نامه دهخدا

سفاح

سفاح. [س ِ] (ع مص) زنا کردن. (غیاث) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی). با کسی زنا کردن. (المصادر زوزنی): چنانکه اگر بعضی از آن اقوال و تقریر جاری مجری بازی و مزاح میشود و نازل منزل هزل و سفاح میگردد. (ترجمه ٔ تاریخ محاسن اصفهان).

سفاح. [س َف ْفا] (اِخ) رجوع به عبداﷲبن محمدبن علی بن عبداﷲبن عباس شود.

سفاح. [س َف ْ فا] (ع ص) مرد بسیارعطا و فصیح و قادر بر سخن. (غیاث) (آنندراج) (منتهی الارب). آنکه قادر باشد بر سخن گفتن. (مهذب الاسماء). || خونریز. (غیاث اللغات) (آنندراج) (منتهی الارب). خونریزنده. سفاک. (مهذب الاسماء).

فرهنگ معین

سفاح

خونریز، بسیار بخشنده، فصیح، سخنور. [خوانش: (سَ فّ) [ع.] (ص.)]

فرهنگ عمید

سفاح

زنا کردن،
خون‌ریزی،

بسیارریزنده،
خون‌ریز،
بسیاربخشنده،
فصیح و سخنور،

حل جدول

سفاح

خونریز


ابوالعباس سفاح

نخستین خلیفه عباسی

اولین خلیفه عباسی


خونریز

سفاح


نخستین خلیفه عباسی

سفاح

فرهنگ فارسی هوشیار

سفاح

خونریز، بسیار بخشنده، سخنور

فرهنگ فارسی آزاد

سفاح

سَفّاح، بسیار خونریز- بسیار عطا کننده- گوینده توانا و فصیح- (سَفْح بمعنای ریختن است چه خون، چه آب، چه اشک و غیره مع معانی دیگر...)

سَفّاح، لقب ابوالعباس عبدالله بن محمد بن علی بن عبدالله بن عبدالمطلب، نوه نوه عموی حضرت رسول است که بعد از انقراض بَنی اُمَیَّه (اُمَویان) اولین خلیفه عباسی شد


مسافحة، سفاح

مُسافَحَه، سِفاح، (مسافَحَ، یُسافِحُ) بدون عقد ازدواج با زنی مراوده کردن، زناء کردن،

معادل ابجد

سفاح

149

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری