معنی سر پرست

حل جدول

سر پرست

مدیر، رئیس

لغت نامه دهخدا

پرست

پرست. [پ َ رَ] (نف) پرستنده و پرستار باشد و شخصی را نیز گویند که در وهم و پندار خود یعنی در فکر وخیال خود مانده باشد. (برهان). برای کلمات مرکبه ٔ باپرست ذیل رجوع به ردیف و رده ٔ همین کلمات شود: بت پرست. آتش پرست. می پرست. خداپرست. پول پرست. دینارپرست. کعبه پرست. عیال پرست. آفتاب پرست. عناصرپرست. ستاره پرست. باده پرست. زن پرست. شکم پرست. دین پرست. (فردوسی). صنم پرست. زنارپرست. حق پرست. روزی پرست. (فردوسی). خاقان پرست. (فردوسی). دَرپرست. (فردوسی). خسروپرست. (فردوسی). جادوپرست. (فردوسی). چلیپاپرست. (فردوسی). بوی پرست. آذرپرست. مارپرست. ایزدپرست. (فردوسی). صورت پرست. (فردوسی). سپهبدپرست. (فردوسی). سرپرست. (فردوسی). قیصرپرست. (فردوسی). یزدان پرست. (فردوسی). شاه پرست. خودپرست. وطن پرست. خیال پرست. نوع پرست. تن پرست. رَحِم پرست. جمال پرست. اجنبی پرست. بیگانه پرست. شهرت پرست. شهوت پرست. ظاهرپرست. (حافظ). گل پرست. گاوپرست. گوساله پرست. خورشیدپرست. وهم پرست. اوهام پرست. کهنه پرست. مرده پرست. سایه پرست. معشوقه پرست. یگانه پرست. حسن پرست. خاج پرست. صلیب پرست. آلمان پرست. انگلیس پرست. ایران پرست. بادپرست. ترک پرست. روس پرست. شوی پرست. عنصرپرست. فرانسه پرست. گنگ پرست (رود...). گورپرست. منفعت پرست. نفعپرست. نیل پرست. شاهدپرست. ساده پرست. (غلامباره). گزپرست. (فردوسی). زرپرست. مهترپرست. (فردوسی). کهترپرست. مهمان پرست. (فردوسی). شَه پرست. مسیح پرست. مقام پرست. ناموس پرست. دون پرست. مردم پرست. (ابوسلیک).

پرست.[پْرِ / پ ِ رِ] (اِخ) نام گروهی که امیر آنان اُکسی کانوس بود (دیودور در ترجمه ٔ اسکندر مقدونی از ایران باستان ج 2 ص 1842).


اجنبی پرست

اجنبی پرست. [اَ ن َ پ َ رَ] (نف مرکب) بیگانه پرست. خارجی پرست.


خیال پرست

خیال پرست. [خ َ / خیا پ َ رَ] (نف مرکب) آنکه عاشق خیال خود است. آنکه سر در راه خیال دارد:
دیده ٔ مردم خیال پرست
ازفریب خیال بازی رست.
نظامی.
|| شاعر. || عاشق. (ناظم الاطباء).


باطل پرست

باطل پرست. [طِ پ َ رَ] (نف مرکب) آنکه پیرو راه باطل باشد. کافر که باطل پرستد. بیراهه رو. مقابل حق پرست:
سر حق شناسان بر آرم ز خاک
به باطل پرستان در آرم هلاک.
نظامی.

فرهنگ فارسی هوشیار

پرست

(اسم) در ترکیب بجای (پرستنده) آید: بت پرست خود پرست شهوت پرست.


خارجه پرست

بیگانه پرست، اجنبی پرست، کسی که با بیگانگان سر و سری دارد


صنم پرست

بت پرست شمن پرست (صفت) بت پرست پرستنده صنم.


طبع پرست

خودپرست (صفت) هوی پرست هوس پرست


لعبت پرست

‎ دلبر پرست، بت پرست (صفت) آنکه لعبت پرستد، بت پرست صنم پرست، معشوق پرست دوستدار دلبر: دگر ره چرخ لعبت باز دستی ببازی برد با لعبت پرستی. (نظامی لغ. )


بطن پرست

شکم پرست شکم بنده (اسم) شکم پرست شکم بنده.


اجنبی پرست

بیگانه پرست


پیکر پرست

بت پرست


رسالت پرست

پیمبر پرست

معادل ابجد

سر پرست

922

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری