معنی سرپرستی
لغت نامه دهخدا
سرپرستی. [س َ پ َ رَ] (حامص مرکب) تیمار حال کردن. (غیاث) (آنندراج). || ریاست. بزرگی:
سرپرستی رنج و خدمت آفت است
من فراق این و آن خواهم گزید.
خاقانی.
به خورسندی برآور سرکه رستی
بلایی محکم آمد سرپرستی.
نظامی.
رجوع به سرپرست شود. || مقامی است در وزارت فرهنگ که در کشورهای بیگانه برای مراقبت و مواظبت دانشجویان به اشخاص دهند: سرپرستی دانشجویان.
فارسی به انگلیسی
Administration, Care, Chaperonage, Direction, Directorship, Government, Hand, Headship, Management, Superintendence, Superintendency, Supervision, Trust, Tutelage, Wardenship, Wardship
حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
پیشوایی، تیمار، ریاست، کفالت، مباشرت، نظارت، نگهداری، وصایت
سرپرستی کردن
نظارت کردن، اداره کردن، کفالت کردن
فارسی به عربی
فرهنگ عمید
پرستاری،
نگهبانی،
فرهنگ فارسی هوشیار
تیمار حال کردن، ریاست، بزرگی
واژه پیشنهادی
قیمومت
معادل ابجد
932