معنی سرشار
لغت نامه دهخدا
فرهنگ معین
(سَ) (ص مر.) لبریز.
فرهنگ عمید
لبریز، پر، لبالب،
حل جدول
لمالم
مترادف و متضاد زبان فارسی
آکنده، انباشته، پر، سیراب، فایض، فیض، لبالب، لبریز، مالامال، مشحون، ممتلی، مملو،
(متضاد) تهی
فارسی به انگلیسی
Ample, Brimful, Fraught, Full, Lush, Opulent, Plenteous, Plentiful, Prodigal, Profuse, Rife, Saturated, Wealthy
فارسی به عربی
ثراء، حی، مسرف
گویش مازندرانی
زن سلطه جو
فرهنگ فارسی هوشیار
پر، لبریز
فرهنگ پهلوی
لبریز، لبالب
فارسی به ایتالیایی
pieno
معادل ابجد
761