معنی سرسپرده
فرهنگ معین
(~. س پُ دِ) (ص مف.) تسلیم شده، فرمانبردار.
حل جدول
مرید و پیرو فداکار و آماده جانبازی
مرید و سرسپرده
ارادتمند
مرید و پیرو فداکار و آماده جانبازی
سرسپرده
فیلمی با بازی سام درخشانی
آنجا که زاده شده ام، شکار روباه، سرسپرده، دلواپسی، عقرب، نطفه شوم، شهر آشوب، صحنه جرم ورود ممنوع، دلباخته، جداافتاده
فارسی به انگلیسی
Servile
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) مطیع فرمانبرده، تسلیم شده، به حلقه ارادت مرشد در آمده.
عاشق یک فصله
د لداده ی یکروزه سرسپرده ی فرهی
فرهنگ عمید
مطیع، منقاد، فرمانبردار،
مترادف و متضاد زبان فارسی
تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادتکیش، برخی، فدوی، جاننثار، مطیع، منقاد،
(متضاد) گردنکش، یاغی، نافرمان
واژه پیشنهادی
ایرج قادری
نویسنده فیلم سرسپرده
ایرج گنجی زاده، سعید مطلبی
فیلمبردار فیلم سرسپرده
فرج اله حیدری
تهیه کننده فیلم سرسپرده
ایرج گنجی زاده
از بازیگران فیلم سرسپرده
امل ساین، ایرج قادری، صدری آلیشیک، کاظم روشن ضمیر
فیلمی سینمایی با بازی سام درخشانی
سرسپرده
معادل ابجد
531