معنی سرسپرده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی

فرهنگ معین

(~. س پُ دِ) (ص مف.) تسلیم شده، فرمانبردار.

فرهنگ عمید

مطیع، منقاد، فرمان‌بردار،

حل جدول

مرید و پیرو فداکار و آماده جانبازی

مترادف و متضاد زبان فارسی

تسلیم، فرمانبردار، فدایی، تابع، ارادتمند، ارادت‌کیش، برخی، فدوی، جان‌نثار، مطیع، منقاد،
(متضاد) گردن‌کش، یاغی، نافرمان

فرهنگ فارسی هوشیار

(صفت) مطیع فرمانبرده، تسلیم شده، به حلقه ارادت مرشد در آمده.

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری
تصاویر