معنی سرر

سرر
معادل ابجد

سرر در معادل ابجد

سرر
  • 460
حل جدول

سرر در حل جدول

  • تخت پادشاهی
لغت نامه دهخدا

سرر در لغت نامه دهخدا

  • سرر. [س َ رَ] (ع اِ) خطهای کف دست و شکنهای آن. ج، اسرار. (ناظم الاطباء). خطوط کف و پیشانی. (اقرب الموارد). || تجویف و کاواکی. (ناظم الاطباء). میان کاواکی چیزی. (ازاقرب الموارد). || آنچه دایه بازبرد از ناف کودک. (مهذب الاسماء). آنچه بریده شود از ناف کودک. (منتهی الارب). || میانه ٔ چیزی. || جراحت کرکره. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || آخرین شب از ماه یا میانه ٔ آن. توضیح بیشتر ...
  • سرر. [س ُ رَ] (ع اِ) پوست سماروغ. || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه یا میانه ٔ آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • سرر. [س ُ رُ] (ع اِ) سرشاخ گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). ج ِ سره. (ناظم الاطباء). || ج ِ سریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • سرر. [س ِ رَ] (ع اِ) آنچه بریده شود از ناف کودک. || پوست سماروغ. || گل و خاک که بر وی چفسیده باشد. || آخر شب از ماه. || شکنهای کف دست و پیشانی. ج، اسرار، اساریر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || ولد له ثلاثه علی سرر؛ وقتی گویند که سه فرزند نرینه پیدا شود و میان آنها مادینه ای نبود. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • سرر. [س ُ رَ] (اِخ) موضعی است نزدیک مکه، در آن درختی بود که هفتاد نبی را در زیر آن درخت ناف بریده اند یعنی در زیر آن درخت متولد شده اند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

سرر در فرهنگ عمید

فرهنگ فارسی هوشیار

سرر در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (جمع) سره (اسم) تخت پادشاهی اورنگ، تخت مسند جمع اسره سرر. یا سریر اعلی. تخت سلطنت. یا سریر فلک. بنات النعش. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی آزاد

سرر در فرهنگ فارسی آزاد

  • سُرُر، تخت ها- عرش ها- تخت های سلطنت- تخت خوابها (مفرد: سَریر). توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید