معنی سراندن

فرهنگ معین

سراندن

(سُ دَ) (مص م.) سُر دادن، چیزی را روی زمین یا میز یا سطح همواری لغزاندن و به جلو راندن.

حل جدول

سراندن

لغزانیدن


لغزانیدن

سراندن

فارسی به انگلیسی

سراندن‌

Glide, Skitter, Slide, Slip

فرهنگ عمید

سراندن

چیزی را روی زمین لغزاندن و به جلو حرکت دادن، سر دادن،

مترادف و متضاد زبان فارسی

سراندن

سر دادن، لغزاندن

انگلیسی به فارسی

slide

سراندن

لغت نامه دهخدا

لیزاندن

لیزاندن. [دَ] (مص) لیز دادن. لیزانیدن. لغزاندن. سراندن. شخشانیدن.


لیزانیدن

لیزانیدن. [دَ] (مص) لیزاندن. لیز دادن. به حرکت آوردن چیزی در سطحی لیز و لغزان. سراندن. شخشانیدن.

گویش مازندرانی

پتکی چن پتکی

بازی کودکانه به وسیله ی سراندن سنگهای پهن و کوچک بر سطح آب...

معادل ابجد

سراندن

365

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری