معنی ستور

ستور
معادل ابجد

ستور در معادل ابجد

ستور
  • 666
حل جدول

ستور در حل جدول

مترادف و متضاد زبان فارسی

ستور در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • انعام، چارپا، حیوان، بارکش، دواب (اسب، قاطر، الاغ، یابو)،
    (متضاد) دد، وحش. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ستور در فرهنگ معین

  • (سُ) [په.] (اِ.) چهارپا، حیوان بارکش.
لغت نامه دهخدا

ستور در لغت نامه دهخدا

  • ستور. [س ُ] (اِ) پهلوی «ستور» (اسب)، اوستا «سته اوره »، سانسکریت «ستهااورین » (بار اسب، بار ورزاو)، استی «ستورت آ» (حیوان خانگی)، کردی زازا عاریتی دخیل «استور»، شغنی «ستور»، سریکلی «ستائور وستائر» (حیوان بارکش، ورزاو بالغ)، یغنویی «سوتور» (گوسفند، حیوان خانگی عموماً)، قیاس کنید با افغانی «سوتور» (جانور، چارپا، دواب). (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین). هر جانور چارپاعموماً و اسب و استر و خر خصوصاً. (برهان). حیوانات چارپا خاصه اسب و استر. توضیح بیشتر ...
  • ستور. [س ُ] (ع اِ) ج ِ ستر: که مثال چنان خصمی که ضعیف شده باشد و ستور تواری و استخفا بر وی حال فرو گذاشته. (جهانگشای جوینی). رجوع به ستر شود. || (اصطلاح عرفان) اختصاص دارد بهیاکل مدنیه انسانیه که افکنده شده اند بین غیب و شهادت و میان خالق و مخلوق. (از کشاف اصطلاحات الفنون). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ستور در فرهنگ عمید

  • حیوان چهار‌پا که سواری بدهد یا بار ببرد مانند اسب و استر، چهارپا، چارپا، چاروا،. توضیح بیشتر ...
  • سِتْر
فارسی به انگلیسی

ستور در فارسی به انگلیسی

  • Animal, Beast, Pack Animal, Quadruped
فرهنگ فارسی هوشیار

ستور در فرهنگ فارسی هوشیار

فارسی به آلمانی

ستور در فارسی به آلمانی

  • Vierbeiner [noun], Vierfüßer [noun]
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید