معنی ساوه

ساوه
معادل ابجد

ساوه در معادل ابجد

ساوه
  • 72
حل جدول

ساوه در حل جدول

فرهنگ معین

ساوه در فرهنگ معین

  • (وَ) (اِ.) براده طلا.
لغت نامه دهخدا

ساوه در لغت نامه دهخدا

  • ساوه. [وَ / وِ] (اِ) زر خالص را گویند که شکسته و ریزه ریزه شده باشد. (برهان). ریزه ٔ زر. (شرفنامه ٔ منیری). زر خالص که شکسته و ریزه ریزه بود و آن را ساو نیز گویند. (جهانگیری). زر ساوه، زر خرد باشد چون گاورس و کوچکتر. (صحاح الفرس). ریزه ٔ زر. (رشیدی):
    فزون زآنکه بخشی بزایر تو زر
    نه ساوه نه رسته برآید ز کان.
    فرالاوی.
    نرگسی خوشبوی دارد زرّ ساوه در دهن
    لاله ٔ خودروی دارد مشک سوده در کنار.
    تاج المآثر (از جهانگیری). توضیح بیشتر ...
  • ساوه. [وَ] (اِخ) نام پهلوانی است تورانی خویش ِ کاموس کشانی که در جنگ رستم کشته شد و او را ساوه شاه نیز میگویند. (برهان). نام پهلوانی بود کشانی او را ساوه شاه نیز میگفته اند ودر دست رستم کشته شد. (آنندراج). نام مبارزی قرابت کاموس که رستمش کشته. (شرفنامه ٔ منیری):
    یکی خویش کاموس بد ساوه نام
    سرافراز و بر جای گسترده کام.
    فردوسی.
    وز ایرانیان نامور مرد چند
    بدژ ماند با ساوه ٔ ارجمند.
    فردوسی. توضیح بیشتر ...
  • ساوه. [وَ] (اِخ) نام شهر مشهور و معروف در عراق و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان) (آنندراج). نام ولایتی است در عراق نزدیک آوه. گفته اند که سابقاً اهالی آوه شیعی بوده اند و نهری مابین آنهاست پل آن هفت طاق دارد ازبناهای اتابک شیرگیر در کمال استحکام. (آنندراج). توضیح بیشتر ...
  • ساوه. [وَ] (اِخ) شهر قدیم مرکز شهرستان ساوه است. این شهر در 50 درجه و 18 دقیقه ٔ طول شرقی گرینویچ و 35 درجه و یک دقیقه ٔ عرض شمالی در ارتفاع 960 متر در 140 کیلومتری جنوب باختر تهران و 90 هزارگزی شمال باختر قم واقع گردیده است. موقعیت طبیعی شهر جلگه و انتهای تپه ٔ دام چلی. هوای آن معتدل مایل بگرمی است. آب شهر از رودخانه های مزدقانچای و قره چای و قنوات خیرآباد و اسکندرآباد تأمین میگردد ولی بطور کلی ساوه کم آب است زیرا آبهای مذکور در خارج شهر بمصرف زراعت میرسد. توضیح بیشتر ...
  • ساوه. [وَ] (اِخ) (رستاق. ) مراد به رستاق ساوه شهرستان ساوه نیست که از کوره ٔ همدان است بلکه غیر آن است و الیوم شهری است که آن را میلادجرد میخوانند و این دو رستاق ساوه میخوانند یکی از رستاق اصفهان بوده است و آن دیگر از همدان و حد این هر دو رستاق بیکدیگر متصل است و هر دو را ساوه میخوانند و فرق میان ایشان به اصفهان و همدان است و چنین گویند که ساوه ٔ اصفهان و ساوه ٔ همدان و مثل این بسیار است. (تاریخ قم ص 57). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ساوه در فرهنگ عمید

  • زر سوده و ریزه‌ریزه، ریزۀ زر،
    زر خالص: فزون زآنکه بخشی به زائر تو زر / نه ساوه نه رشته برآید ز کان (فرالاوی: شاعران بی‌دیوان: ۴۱)،. توضیح بیشتر ...
نام های ایرانی

ساوه در نام های ایرانی

  • پسرانه، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه، از جمله نام دلاور تورانی در زمان کیکاووس پادشاه کیانی. توضیح بیشتر ...
فرهنگ فارسی هوشیار

ساوه در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید