معنی سالنامه

لغت نامه دهخدا

سالنامه

سالنامه. [م َ / م ِ] (اِ مرکب) نامه ای که در آن وقایع سال نویسند. تقویم. (استینگاس). کتابی که در آن وقایع سال را مینویسند. (ناظم الاطباء).


سالنامه نویس

سالنامه نویس. [م َ / م ِ ن ِ] (نف مرکب) آنکه سالنامه نویسد. تاریخ گزار. آنکه وقایع را نویسد.

فارسی به انگلیسی

سالنامه‌

Almanac, Annals, Calendar, Yearbook

فرهنگ معین

سالنامه

تقویم، دفتری که وقایع سال در آن ثبت شود و هر سال منتشر شود، سالنما. [خوانش: (مِ یا مَ) (اِمر.)]

حل جدول

فارسی به عربی

سالنامه

تقویم، کتاب سنوی

فرهنگ فارسی هوشیار

سالنامه

نامه ای که در آن وقایع سال نویسند، تقویم


سالنامه نویس

تاریخ گزار، آنکه وقایع را نویسد

فارسی به آلمانی

سالنامه

Jahrbuch [noun]

مترادف و متضاد زبان فارسی

سال‌نامه، سالنامه

تقویم، سالنما، گاه‌شمار، نشریه (سالیانه)

واژه پیشنهادی

ناشر سالنامه ایران

حبیب الله نجومی

انگلیسی به فارسی

almanac

سالنامه


yearbook

سالنامه


annals

سالنامه

معادل ابجد

سالنامه

187

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری