معنی غمنامه
فرهنگ معین
(~. مِ) [ع - فا.] (اِمر.) نوشته ای که در آن رنج ها یا غم ها شرح داده شده است، تراژدی.
حل جدول
فرهنگ فارسی هوشیار
(اسم) نامه ای که حکایت از اندوه کند مراسله غم انگیز، تراژدی.
واژه پیشنهادی
غمنامه آقای کراسوس
لغت نامه دهخدا
شش پر. [ش َ /ش ِ پ َ] (ص مرکب، اِ مرکب) نوعی از گرز آهنین که دارای شش پهلو می باشد. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء). چوب دستی ضخیم و محکم که بر سر آن قطعه ٔ آهنی شش پهلو نصب کرده باشند و در تداول عوام شش برنیز تلفظ شود و شاید بدین مناسبت باشد:
غمنامه ٔ دشمن سیه رو
بسته ست به بال شش پر او.
محسن تأثیر (از آنندراج).
چون خانه ٔ مسدس زنبور می شود
از باد شش پر غضب پرنیان برف.
محمد سعید اشرف (از آنندراج).
ریخته از شش پر هیبت شکوه
مورچه ٔ زلزله در مغز کوه.
علاءالدین فائز (از آنندراج).
|| گل شش پر. سرنگون. گل سرخ. (یادداشت مؤلف). رجوع به سرنگون (گل...) شود.
صوفی
صوفی. (اِخ) (مولانا...) مؤلف مجالس النفائس آرد: شخصی دانشمند بود و میل صحبت درویشان کرد و از این جهت بخدمت شیخ محمد لاهیجی رفت و با درویشان او در خلوت اربعین نشست. چون پنج روزی بر این بگذشت، روزی از خلوت خانقاه بیرون آمد و به راه شرابخانه رفت و چندان می خورد که مست گشت و به خلوت بازشد، این مطلع گفت و بخانقاه فرستاد:
مرشد ماست خم باده که در روی زمین
نیست پیری به ازو صاف دل و گوشه نشین.
(مجالس النفائس ص 391).
از شعرای ایران است اصلاً از اتراک جغتائی است و مدتی قلندروار سیاحت میکرد. از اوست:
عاشق نشدی محنت هجران نکشیدی
کس پیش تو غمنامه ٔ هجران چه گشاید.
(قاموس الاعلام ترکی).
معادل ابجد
1136