معنی ساده

ساده
معادل ابجد

ساده در معادل ابجد

ساده
  • 70
حل جدول

ساده در حل جدول

  • پاک، خالص، بی نقش و نگار
مترادف و متضاد زبان فارسی

ساده در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • آسان، سهل، میسر،
    (متضاد) مشکل، مغلق، پیچیده، شاق، بی‌آلایش، بی‌نقش، امرد، نرم‌بروت، نوخط، خوش‌باور، خوش‌خیال، زودباور، ساده‌لوح،
    (متضاد) رند، تودار، ابله، بله، مغفل، نادان، بی‌آلایش، بی‌تکلف، وضیع، بسیط، بی‌آمیغ، مفرد،
    (متضاد) سخت، نقشدار، مرکب. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

ساده در فرهنگ معین

  • (~.) (ص مف.) ساییده شده.
  • بی نقش و نگار، پاک، خالص، ساده لوح، ابله، نادان، بسیط، بدون ترکیب، آسان، عادی، معمولی، پسری که هنوز ریش درنیاورده، بدون زینت و زیور، صاف و هموار، لغزان، لغزنده، بی چین و گره. [خوانش: (دَ یا دِ) (ص. )]. توضیح بیشتر ...
  • (~.) (ق.) ایستاده، مخففِ ستاده.
  • جمع سائد (ساید). ، مهتران، فرزندان رسول اکرم و ائمه اطهار؛ جمع سادات. [خوانش: (دَ یا دِ) [ع. ] (اِ. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

ساده در لغت نامه دهخدا

  • ساده. [دَ / دِ] (ص) بی نقش و نگار. (انجمن آرا) (آنندراج). بی نقش. (شرفنامه ٔ منیری). مقابل منقش. (برهان). قماش خالی از نقوش. (شعوری). بی نگار. اطلس (در فلک اطلس) بی نقش. که نقش ندارد. مقابل نگارین و منقش و منقوش و گلدار: پرند ساده بود و پرنیان منقش بود. (فرهنگ اسدی نسخه ٔ نخجوانی): و از او [از جالهندر، به هندوستان] مخمل و جامه های بسیار خیزد ساده و منقش. (حدود العالم).
    چنین داد پاسخ که در گنج شاه
    یکی ساده صندوق دیدم سیاه. توضیح بیشتر ...
  • ساده. [دَ] (اِ) نام برگ درختی است داروئی و آن را از هندوستان آورند و معرب آن ساذج باشد. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ساذج شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ساده در فرهنگ عمید

  • بی‌پیرایه، بی‌نقش‌و‌نگار، بی‌آلایش، بی‌زینت‌وزیور،
    هموار،
    یکسان،
    آسان،
    خالص، بی‌غش، بی‌آمیغ،
    (اسم، صفت) [قدیمی] پسری که هنوز موی در چهره‌اش پیدا نشده،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

ساده در فارسی به انگلیسی

  • Achromatic, Austere, Common, Guts, Plain, Idyllically, Light, Modest, Native, Primitive, Rustic, Severe, Simple, Simply, Spartan, Streamlined, Unceremonious, Uncomplicated, Unsophisticated, Unvarnished, Unworldly. توضیح بیشتر ...
فارسی به ترکی

ساده در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

ساده در فارسی به عربی

  • ابله، اصلع، بسیط، رخیص، ساذج، سهل، عاری، مقتصد، نسیج بلدی، واضح. توضیح بیشتر ...
ترکی به فارسی

ساده در ترکی به فارسی

گویش مازندرانی

ساده در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

ساده در فرهنگ فارسی هوشیار

  • بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
فرهنگ فارسی آزاد

ساده در فرهنگ فارسی آزاد

  • سادَه، سادِه- بسیط- بی نقش و نگار
فارسی به ایتالیایی

ساده در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

ساده در فارسی به آلمانی

  • Abisoliert, Bloß, Entblößen, Kahl, Nackt, Notdürftig, Blank [adjective], Einfach, Kahl, Naiv, Schlicht, Unbefangen, Unbetroffen [verb], Billig, Cretin (m), Dummkopf (m), Genügsam, Idiot (m), Einfach, Einfältig, Schlicht. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید