ساده در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
(~.) (ص مف.) ساییده شده.
بی نقش و نگار، پاک، خالص، ساده لوح، ابله، نادان، بسیط، بدون ترکیب، آسان، عادی، معمولی، پسری که هنوز ریش درنیاورده، بدون زینت و زیور، صاف و هموار، لغزان، لغزنده، بی چین و گره. [خوانش: (دَ یا دِ) (ص.)]
(~.) (ق.) ایستاده، مخففِ ستاده.
جمع سائد (ساید).، مهتران، فرزندان رسول اکرم و ائمه اطهار؛ جمع سادات. [خوانش: (دَ یا دِ) [ع.] (اِ.)]
بیپیرایه، بینقشونگار، بیآلایش، بیزینتوزیور،
هموار،
یکسان،
آسان،
خالص، بیغش، بیآمیغ،
(اسم، صفت) [قدیمی] پسری که هنوز موی در چهرهاش پیدا نشده،
پاک، خالص، بی نقش و نگار
آسان، سهل، میسر،
(متضاد) مشکل، مغلق، پیچیده، شاق، بیآلایش، بینقش، امرد، نرمبروت، نوخط، خوشباور، خوشخیال، زودباور، سادهلوح،
(متضاد) رند، تودار، ابله، بله، مغفل، نادان، بیآلایش، بیتکلف، وضیع، بسیط، بیآمیغ، مفرد،
(متضاد) سخت، نقشدار، مرکب
بی نقش و رنگ
بی نقش و نگار، قماش خالی از نقوش
سادَه، سادِه- بسیط- بی نقش و نگار