معنی ساد

ساد
معادل ابجد

ساد در معادل ابجد

ساد
  • 65
حل جدول

ساد در حل جدول

فرهنگ معین

ساد در فرهنگ معین

  • (ص.) مخفُفِ ساده، ناآمیخته، بی نقش و نگار.
  • (اِ.) خوک نر، گراز.
  • سد کننده، استوار، راست گفتار. [خوانش: [ع.] (اِفا.)]
لغت نامه دهخدا

ساد در لغت نامه دهخدا

  • ساد. (ص) مخفف ساده. بی نقش. بی نگار. مقابل منقش. (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج):
    موم سادم ز مهر خاتم دور
    خالی از انگبین و از زنبور.
    نظامی.
    برای کسوت خدام درگهش خورشید
    ز چرخ گاه منقش طراز دو گه ساد.
    شمس فخری (از جهانگیری) (انجمن آرا) (آنندراج).
    || (اِ) دشت و بیابان و صحرا. (برهان) (جهانگیری). دشت و صحرای صاف. ساده. (انجمن آرا) (رشیدی):
    ز چاه عشق برآمد دلم بساد، چنو
    بمشک سوده برآورد چاه ساده ز نخ.
    سوزنی (از رشیدی). توضیح بیشتر ...
  • ساد. (اِ) ساد کندر. گیاهی داروئی که برگش پهن و بزرگ و خوشبو است، ساذج معرب آن، و به هندی پترج گویند. (رشیدی). رجوع به ساذج شود. توضیح بیشتر ...
  • ساد. (اِخ) تیره ای از طایفه ٔ سهونی ایل چار لنگ بختیاری است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 76). رجوع به سهونی شود. توضیح بیشتر ...
  • ساد. [سادد] (ع ص) سدکننده. (از منتهی الارب). || استوار. || راست. صواب گفتار. (اقرب الموارد). و کان بصیراً بالنحو ساداً فیه. (یاقوت در معجم البلدان چ مارگیلوث ج 2 ص 64 س 1). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

ساد در فرهنگ عمید

  • بی‌پیرایه، بی‌نقش‌ونگار، بی‌آلایش: برای کسوت خدام درگهش خورشید / ز چرخ گاه منقش طرازد و گه ساد (شمس فخری: مجمع‌الفرس: ساد)،. توضیح بیشتر ...
  • دشت، بیابان، صحرا،
  • خوک وحشی، گراز،
گویش مازندرانی

ساد در گویش مازندرانی

  • صدای صاف، در فرهنگ انجمن آرا و برهان قاطع مخفف ساده و بی...
فرهنگ فارسی هوشیار

ساد در فرهنگ فارسی هوشیار

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه