معنی زیاده روی

فارسی به انگلیسی

زیاده‌ روی‌

Aholic _, Binge, Crapulence, Excess, Extravagance, Indulgence, Intemperance, Overkill, Spree, Surfeit

فرهنگ فارسی هوشیار

زیاده روی

بیش روی فرایبودی تجاوز از حد افراط: در دادن انعام زیاده روی میکند.


زیاده

افزون کردن و افزون شدن

لغت نامه دهخدا

زیاده روی

زیاده روی. [دَ/ دِ رَ] (حامص مرکب) طغیان. افراط. مبالغت. اکثار. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). تجاوز از حد. افراط: در دادن انعام زیاده روی می کند. (فرهنگ فارسی معین).


زیاده

زیاده. [دَ / دِ] (از ع، ص، ق، اِ) از عربی زیاده. بیشتر و افزون و بیش. (ناظم الاطباء). بیش. فزون. افزون.مقابل نقصان. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا): رسول فرستاد، زیاده طاعت و بندگی نمود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 114). اسهال و ضعف خوارزمشاه زیاده شد. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 356). بونصر گفت اینهمه گفته شود و زیاده از این. (تاریخ بیهقی ایضاً ص 370). اکنون مرا غم زیاده شد امتان ضعیف من چه کنند. (قصص الانبیاء ص 246). گفت مرا چون دیگران فضل و بلاغت نیست و چیزی زیاده نخوانده ام، به یک بیت اختصار کنم. (گلستان).
- باقی و زیاده، کلمه ای است که در فاضل حساب استعمال می کنند. (ناظم الاطباء).
- زیاده از آنچه، بیش از آنچه. علاوه از آنچه. (ناظم الاطباء).
- زیاده بر، افزون از. بیش از. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
- زیاده بر آنچه، بیش از آنچه. (ناظم الاطباء).
- زیاده دادن، افزون دادن و بیش دادن. (ناظم الاطباء).
- زیاده شدن، افزون شدن و بسیار شدن و ترقی کردن و بالیدن. (ناظم الاطباء): سواران را به گفتن او تهور زیاده شد. (گلستان). مگراعتقاد پادشاه در حق من زیاده شود. (گلستان).
|| بعضی خرافیان برای احتراز از گفتن سیزده که آنرا عدد شومی پندارند، بجای آن زیاده گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). بعضی عدد 13 را نحس شمارند و نام نبرند و بجای آن زیاده گویند. (فرهنگ فارسی معین). || یکی از هفت بازی نرد. زیاد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به زیاد شود. || در اصطلاح دیوان جیش افزون بوده است به رزق جاری یک فرد سپاهی. (از مفاتیح، یادداشت بخط مرحوم دهخدا).


زیاده جو

زیاده جو. [دَ / دِ] (نف مرکب) زیاده طلب. (آنندراج). طمعکار و حریص. (ناظم الاطباء). رجوع به زیاده طلب شود.


زیاده گوی

زیاده گوی. [دَ / دِ] (نف مرکب) پرحرف. فراوان گوی. که سخن را به درازا کشد:
نوش لب زان منش که خوی بود
زن به دوران زیاده گوی بود.
نظامی.
از حیرت آن جواب چون نوش
شد زید زیاده گوی خاموش.
نظامی.
کای زید سخن زیاده کردی
بگذر که زیاده گوی مردی.
نظامی.
رجوع به ماده ٔ بعد شود.

حل جدول

زیاده روی

اسراف

افراط

فرهنگ عمید

زیاده روی

تجاوز از حد معین، افراط در کاری،

فارسی به عربی

زیاده روی

انغماس، تبذیر، عصبیه


زیاده روی کردن

انغمس


زیاده روی کرد

اِبتَهَرَ

فرهنگ معین

زیاده

(دِ) [ع. زیاده] افزونی.

فارسی به ترکی

گویش مازندرانی

زیاده

سیزده

معادل ابجد

زیاده روی

243

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری