معنی زبان ساختگی

حل جدول

زبان ساختگی

جعلی


ساختگی

تصنعی

متصنع

جعلی

لغت نامه دهخدا

ساختگی

ساختگی. [ت َ / ت ِ] (حامص) چگونگی و کیفیت ساخته. ساخته بودن. و ساخته شدن. رجوع به ساختن و ساخته شود. || آمادگی. بسیج. بسیجیدگی. بسغدگی. فراهمی اسباب. مهیائی. آراستگی. عّده. عدت. ساخت. سامان. ساز: و ازآنجا لشکرها ساخته و ببخارا رسید. خاتون آن لشکر و ساختگی بدید، دانست که با این لشکر بخارا نتواند مقاومت کردن. (تاریخ بخارا ص 49). و اسباب تمنّع و علل ترفع در غایت ساختگی بود [در دولت آل سامان] خزائن آراسته و لشکر جرار و بندگان فرمانبردار. (چهار مقاله چ معین ص 59). بعد ما که سلطان حرکت فرماید او را با ساختگی بر عقب بفرستم. (جهانگشای جوینی). بر آن جملت که گفته بود ساختگی پیش گرفت. (جهانگشای جوینی). سرداران هر دو لشکر بساختگی مقاتله ٔ روز دیگر مشغول بودند. (منتخب التواریخ معینی ص 423). || (ص نسبی) مصنوع. متصنع. تصنعی. دروغی. دروغین. جعلی. بدل. قلب. من درآوردی. مجعول. غیراصلی. قلابی. عملی.


بی ساختگی

بی ساختگی. [ت َ / ت ِ] (حامص مرکب) صداقت و راستی. ساده دلی. بی تزویری. (ناظم الاطباء). رجوع به ساختگی شود.


گیس ساختگی

گیس ساختگی. [س ِ ت َ / ت ِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) رجوع به گیس عاریه شود.

فرهنگ عمید

ساختگی

چیز جعلی و مصنوعی
(حاصل مصدر) [قدیمی] آمادگی و آراستگی،

مترادف و متضاد زبان فارسی

ساختگی

تصنعی، جعلی، غیرواقعی، دروغین، کاذب، مجعول، مصنوعی،
(متضاد) طبیعی

فارسی به عربی

ساختگی

باطل، تقلید، جعل، خیالی، سخریه، متاثر، مزور، مزیف، مشعوذ

فارسی به آلمانی

ساختگی

Falsch, Hergestellt (in) [verb], Quacksalber [noun], Geziert, Falsch, Künstlich, Unecht

فرهنگ معین

ساختگی

(حامص.) مجهز بودن، آمادگی، (ص.) مصنوعی، تقلبی. [خوانش: (تَ یا تِ)]

فرهنگ فارسی هوشیار

ساختگی

چگونگی و کیفیت ساخته، ساخته بودن


کار ساختگی

کار ساخته بودن کار سازی:. . . } باز چه طریق سازد که خویشتن را باردو اندازد. چون این بهانه یافت بکار ساختگی مشغول شد. { (جهانگشای جوینی)

واژه پیشنهادی

ساختگی

تصنعی

معادل ابجد

زبان ساختگی

1151

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری