معنی زال

زال
معادل ابجد

زال در معادل ابجد

زال
  • 38
حل جدول

زال در حل جدول

  • پدر رستم
  • پیر سفید موی
  • یار رودابه
  • پدر رستم، پیر سفیدموی
  • پیر سفیدموی
مترادف و متضاد زبان فارسی

زال در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • سالخورده، سالدیده، سالمند، سپیدمو، کهنسال، مسن،
    (متضاد) جوان. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

زال در فرهنگ معین

  • پیر، فرتوت، کسی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، نام پدر رستم. [خوانش: (ص. )]. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا

زال در لغت نامه دهخدا

  • زال. (ص، اِ) پیر فرتوت سفیدموی باشد. (برهان قاطع). و اکثر بر زن پیر اطلاق کنند. (آنندراج). فرتوت و پیر سخت هرم بود. (فرهنگ اوبهی):
    شیخ و فانی و یفن هم ّ و هرم پیر است و زال
    حیزبون، شهله، عجوزه دردبیس و شهبره.
    (نصاب).
    زن پیر فرتوت سفیدموی و مرد پیر. (غیاث اللغات). مرحوم ملک الشعراء در ذیل تاریخ سیستان آرد: در کتب لغت فارسی و در تتبع کتب پهلوی معلوم شده است که زال و زار و زروان و زرفان و زرهان و زرهون و زربان و زرمان همه از یک ریشه و بمعنی پیر و صاحب موی سپید است و در این معنی فرهنگ های فارسی هم اگرچه معانی مجازی را غالباً اصل گرفته اند لیکن معلوم میدارد که ریشه ٔ لغت در استعمالات بعد از اسلام تا اندازه ای محفوظ بوده است و زال راچون موی سپید بوده است زال گفته اند؛ یعنی پیر و سپیدموی. توضیح بیشتر ...
  • زال. (اِخ) پدر رستم است چون او سفیدموی بوجود آمد به این نام خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج). داستان متولد شدن زال پدر رستم وپرورش یافتن او بدست سیمرغ در شاهنامه چنین آمده:
    از سام نریمان فرزندی آمد سپیدموی.
    بچهره نکو بود برسان شید
    ولیکن همه موی بودش سپید.
    سام چون فرزند خود را سپیدموی دید با خود گفت گردنکشان و مهان از این بچه بر من خواهند خندید فرمود او را جائی دور از دیار در بالای کوه بگذارند.
    یکی کوه بدنامش البرزکوه
    بخورشید نزدیک و دور از گروه
    بدان جای سیمرغ را لانه بود
    که آنجا نه از خلق بیگانه بود
    نهادند بر کوه و گشتند باز
    برآمد بر این روزگاری دراز. توضیح بیشتر ...
  • زال. [زال ل] (ع ص) درهم زال، منصب ّ و قیل ناقص. (اقرب الموارد). درم ناقص و کم وزن. (آنندراج). توضیح بیشتر ...
  • زال. (اِخ) دهی است از دهستان پرزندات بخش زنوز شهرسان مرند. واقع در 33000گزی شمال باختری مرند و 3000گزی راه آهن جلفا به مرند و دارای آب از قنات و محصول غلات نخود و پنبه می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

زال در فرهنگ عمید

  • (پزشکی) آن‌که موهای سر، ابرو، و مژه‌هایش سفید است، مبتلا به بیماری زالی،
    (اسم، صفت) [قدیمی] پیر فرتوت و سفیدمو، به ویژه زن پسر: رشته تا یکتاست آن ‌را زور «زالی» بگسلد / چون دوتا شد عاجز آید از گسستن زال زر (سنائی: ۱۶۴)،
    (اسم، صفت) [قدیمی، مجاز] دنیا: این زال سرسپید سیه‌دل طلاق ده / آنک ببین معاینه فرزند شوهرش (خاقانی: ۲۲۰)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

زال در فارسی به انگلیسی

فارسی به عربی

زال در فارسی به عربی

نام های ایرانی

زال در نام های ایرانی

  • پسرانه، فرزند سپید موی سام نریمان و پدر رستم قهرمان ملی ایرانیان، پیر و سفید مو، از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند سام نریمان و پدر رستم پهلوان شاهنامه. توضیح بیشتر ...
گویش مازندرانی

زال در گویش مازندرانی

  • نام مرتعی در پرتاس و ولوپی شهرستان سوادکوه
  • از توابع بابل کنار بابل
فرهنگ فارسی هوشیار

زال در فرهنگ فارسی هوشیار

  • (صفت) پیر سفید موی، شخصی که موهای سر و ابرو و مژگانش سفید باشد، حیوانی که دارای پشم و و موی سفید و چشمهای قرمز باشد (مانند خرگوش راسو) . یا زال بد افعال (بد فعال) دنیا عالم. یا زال سر سفید سیه دل دنیا، شخص بی مهر و شفقت. یا زال سفید رو دنیا جهان. یا زال عقیم دنیا جهان. یا زال گوز (گوژ) پشت آسمان فلک. یا زال مستحاضه دنیا جهان. یا زال مو سیه (سیاه) دنیا جهان، چنگ (ساز معروف) . توضیح بیشتر ...
واژه پیشنهادی

زال در واژه پیشنهادی

بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید
قافیه