معنی رواده

حل جدول

رواده

رباب

واژه پیشنهادی

لغت نامه دهخدا

روادة

رواده. [رُ دَ] (اِخ) موضعی است و آن را روادتان هم گویند. (منتهی الارب).

رواده. [رُ دَ] (ع ص) زن که در خانه های همسایگان بسیار آمد و رفت نماید. (اقرب الموارد) (منتهی الارب). زنی که در یک جای آرام نگیردو در خانه های همسایگان بسیار آمد و شد کند. راده. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (معجم متن اللغه). رُواد. (از معجم متن اللغه). رجوع به راده و رُواد شود.


روادتان

روادتان. [رُ دَ] (اِخ) لغتی است در رُواده که موضعی است. (منتهی الارب). رجوع به رواده شود.


رباب

رباب. [رَ] (ع اِ) نام سازی است تاردار که نام دیگرش طنبور (تنبور) است. (فرهنگ نظام).آلت موسیقی که نواخته شود. (از اقرب الموارد). از آلات لهو صاحب اوتار که آنرا نوازند. (از تاج العروس) (از متن اللغه). سازی است که نواخته شود. (منتهی الارب) (آنندراج). نوعی از ساز. (دهار) (از ناظم الاطباء).نام سازی. (شرفنامه ٔ منیری). سازی معروف. (انجمن آرا) (از غیاث اللغات) (از منتخب اللغات) (کشف اللغات) (از فرهنگ رشیدی) (از مؤید اللغات). عربیست و پارسی آن ساز رَواده است و رباب معرب آن است. (انجمن آرا) (از رشیدی). در رساله ٔ معربات مسطور است که رباب معرب رَواده است و معنی رواده آواز حزین دارنده است چه رواد بمعنی آواز حزین است و «ه » برای نسبت، و در سراج نوشته که رباب بفتح مصری رباب بضم است. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). یکی از آلات مهتزه است از ذوات الاوتار و شارشک همان است و آن مانند طنبوری بزرگ است با دسته ٔ کوتاه، و بجای تخته پوست بر روی آن کشیده میشود و چهار تار دارد. (یادداشت مرحوم دهخدا). طُبْن. کِران. کِنّاره. وَنَج. (منتهی الارب):
بکف جام و در گوش، بانگ رباب
بر آتش سرون گوزنان کباب.
فردوسی.
در آن خانه سیصد پرستنده بود
همه با رباب و نبید و سرود.
فردوسی.
بمرو اندر از بانگ چنگ ورباب
کسی را نبد هیچ آرام و خواب.
فردوسی.
نیامد سر مرغ و ماهی بخواب
از آن بزم و آواز چنگ و رباب.
فردوسی.
همه شب ز آواز چنگ و رباب
سپه را نیامد بر آن دشت، خواب.
فردوسی.
مجلسی سازم با بربط و با چنگ و رباب
با ترنج و بهی و نرگس و با نقل و کباب.
منوچهری.
من و نبید و بخانه درون سماع و رباب
حسود بر در و بسیارگوی در سکه.
منوچهری.
شراب و خواب و کباب و رباب و بره و نان
هزار کاخ فزون کرد با زمی هموار.
بوحنیفه ٔ اسکافی (ازتاریخ بیهقی چ ادیب ص 227).
پند کی گیرد فرزند تو ای خواجه ز تو
چون رباب است به دستت در و بر سَرْت شراب.
ناصرخسرو.
ز چشمت خواب بگریزد چو گوشت زی رباب آید
بخواب اندر شوی آنگه که برخواند کسی قرآن.
ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 291).
چند گفتی و بر رباب زدی
غزل دعد بر صفات رباب.
ناصرخسرو.
بس کن آن قصه ٔ رباب کنون
زرد و نالان شدی چو رود و رباب.
ناصرخسرو.
کار دنیا را همان داند که کرد
رطل پر کن رود برکش بر رباب.
ناصرخسرو.
بنالم ایرا با من فلک همی کند آنْک
بزخم زخمه بر ابریشم رباب کنند.
مسعودسعد.
دانی چرا خروشد ابریشم رباب
ازبهر آنکه دائم همکاسه ٔ خر است.
کافی بخاری.
پیریش چنگ پشت کرد و ضعیف
چون بریشم ز گوشمال رباب.
سوزنی.
روا بود که شود گوشمال دیده ز دهر
کسی که بیهده گردنکشی کند چورباب.
مجیر بیلقانی.
وز چوب زدن رباب، فریاد
چون کودک عشرخوان برآورد.
خاقانی.
رباب از زبانها بلا دید چون من
بلا بیند آن کو زباندان نماید.
خاقانی.
در برم آمد چو چنگ، گیسو در پاکشان
من شده از دست صبح، دست بسر چون رباب.
خاقانی.
بر رود و رباب و ناله ٔ چنگ
یکرنگ نوایی این دو آهنگ.
نظامی.
لیلی و خروش چنگ در بر
مجنون چو رباب دست برسر.
نظامی.
بنواز مرا که بی تو برخاست
چون چنگ ز هر رگم فغانی
نی نی چو ربابم از غم تو
یعنی که رگی و استخوانی.
عطار.
به فرّ وصل تو گردنکشی شوم چو رباب
اگر بصحبت من سر درآوری چون چنگ.
نجیب جرفاذقانی.
دو بیتم جگر کرد روزی کباب
که میگفت گوینده ای با رباب.
سعدی.
باز وقتی که ره خراب شود
کیسه چون کاسه ٔ رباب شود.
سعدی.
سعدیا گر در برش خواهی چو چنگ
گوشمالت خورد باید چون رباب.
سعدی.
من که قول ناصحان را خواندمی قول رباب
گوشمالی دیدم از هجران که اینم پند بس.
حافظ.
ز شور و عربده ٔ شاهدان شیرین کار
شکر شکسته سمن ریخته رباب زده.
حافظ.
چه نسبت است برندی صلاح و تقوی را
سماع وعظ کجا نغمه ٔ رباب کجا.
حافظ.
پرده کشی میکند بر دف زرین رباب
چنگ مدار ازقدح دست مگیر از رباب.
بدر چاچی.
صبحگه آن نغمه ٔ چمچه ٔ حلیمی بر حلیم
بر بگوشم خوشتر از زخمه ربابی بر رباب.
حکیم سوری.
در گوش مشتری شده آواز چنگها
بر چرخ زهره خاسته بانگ رباب ها.
ملک الشعراء بهار.
- رباب چهارروده، شوشک. (لغت فرس اسدی، نسخه ٔ خطی نخجوانی). و رجوع به شوشک شود.
- رباب و چنگ، چنگ و رباب، ساز و چنگ. عود و چنگ:
نبود چنگ و رباب و نبید و عود که بود
گل وجود من آغشته ٔ گلاب و نبید.
حافظ.
در کنج دماغم مَطَلب جای نصیحت
کاین گوشه پر از زمزمه ٔ چنگ و رباب است.
حافظ.
رباب و چنگ ببانگ بلند میگویند
که گوش هوش به پیغام اهل راز کنید.
حافظ.
من حالت زاهدرا با خلق نخواهم گفت
این قصه اگر گویم با چنگ و رباب اولی.
حافظ.
دل و دین باخته را چنگ و رباب اولیتر
گوشه ٔ میکده و باده ٔ ناب اولیتر.
ناصر روایی.
- رباب یتیم، قسمی رباب (از آلات موسیقی از ذوی الاوتار). (یادداشت بخط مؤلف).
- رود رباب، نغمه ٔ رباب:
تا به نوای مدیح وصف تو برداشتم
رود رباب من است روده ٔ اهل ریا.
خاقانی.
- نالیدن رباب، ببانگ درآمدن آن. آوا برآوردن آن:
نالید رباب ایرا کآزرده شد از زخمه
لیک از خوشی زخمه آواز همی پوشد.
خاقانی.
نالان رباب از عشق می، دستینه بسته دست وی
بر ساعدش چون خشک نی رگهای بسیار آمده.
خاقانی.
|| ابر سپید. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (از شرفنامه ٔ منیری) (از منتخب اللغات) (غیاث اللغات) (از متن اللغه). به این معنی بزبان سریانی است. (از غیاث اللغات). || گاهی ابر سیاه را نیز گویند. (از منتهی الارب) (از متن اللغه). || ابر که در پاره ٔ ابر دیگر آویخته بود. الواحد، ربابه. (مهذب الاسماء) (از متن اللغه).

معادل ابجد

رواده

216

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری