معنی رندانه
لغت نامه دهخدا
رندانه. [رِ دا ن َ / ن ِ] (ص نسبی، ق مرکب) چون رندان. مانند رندان. در حالت و هیئت و افکارو عقاید مانند رندان. رجوع به رند شود:
پیچیده یکی لامک رندانه به سر بر
بربسته یکی گزلک رومی به کمر بر.
سوزنی.
همچو حافظ برغم مدعیان
شعر رندانه گفتنم هوس است.
حافظ.
رندانه کرد عقل که از بزم دور رفت
مسکین حریف شیشه ٔ آتش زبان نبود.
صائب (از آنندراج).
فارسی به انگلیسی
Knavish, Slyly, Double-Edged, Knowing, Sly
فرهنگ عمید
مانند رندان: همچو حافظ بهرغم مدعیان / شعر رندانه گفتنم هوس است (حافظ: ۱۰۲)،
(قید) از روی رندی و زیرکی،
حل جدول
فارسی به عربی
خبیث
فرهنگ فارسی هوشیار
از روی رندی و زیرکی
انگلیسی به فارسی
واژه پیشنهادی
سوئدی به فارسی
دغل وار، رندانه،
مترادف و متضاد زبان فارسی
اسپانیایی به فارسی
نادرست، متقلب، تقلب امیز، دغل، فاقد امانت، رذل صفت، دغل وار، رندانه.
معادل ابجد
310