معنی رقعه

فرهنگ معین

رقعه

تکه، قطعه، پینه که به جامه دوزند، وصله، قطعه کاغذی که روی آن نویسند، نامه، مکتوب، جمع رقاع و رُقع. [خوانش: (رُ عِ یا عَ) [ع. رقعه] (اِ.)]


رقعه نویس

(~. نِ) [ع - فا.] (ص فا.) نامه - نویس.

فارسی به انگلیسی

مترادف و متضاد زبان فارسی

رقعه

پینه، وصله، عریضه، مراسله، مکتوب، منشور، نامه، نوشته

فرهنگ فارسی آزاد

رقعه

رُقعَه، نوشته مختصر- مکتوب- نامه- قطعه (زمین)، اصل و جوهر

فرهنگ عمید

رقعه

نامۀ کوچک، نوشتۀ کوتاه،
وصله‌ای که به لباس می‌دوزند،
صفحۀ شطرنج یا نرد،
قطعه‌ای از چیزی که بر آن می‌نوشتند، مانند پوست، کاغذ، یا پارچه،

حل جدول

رقعه

وصله

فرهنگ فارسی هوشیار

رقعه

نوشته، نامه


رقعه دوختن

پیوند کردن، وصله بر جامه زدن


رقعه نویس

نامه نویس (صفت) آنکه مکتوب نویسد نامه نویس.


رقعه شطرنج

تخته ی شطرنج


رقعه غبرا

کژنه ی نیلگون گواژ: زمین


رقعه کژدم

کژنه ی کژدم سه نامه ایرانیان باستانی می نوشته اند و بر سه دیوار خانه جز دیوار بالا می چسبانده اند برای دور کردن خرفستران


رقعه الارض

تکه زمین

لغت نامه دهخدا

رقعه دوختن

رقعه دوختن. [رُ ع َ / ع ِ ت َ] (مص مرکب) پیوندکردن. (از آنندراج). وصله بر جامه زدن:
چند به شب در سماع جامه دریدن ز شوق
روز دگر بامداد رقعه بر آن دوختن.
سعدی.
هم رقعه دوختن به و الزام کنج صبر
کز بهر جامه رقعه برخواجگان نبشت.
سعدی.
دو صد رقعه بالای هم دوخته.
چو حراق خود در میان سوخته.
سعدی (بوستان).


رقعه زدن

رقعه زدن. [رُ ع َ / ع ِ زَ دَ] (مص مرکب) پیوندن زدن. (از آنندراج). درپی کردن. وصله کردن:
هر نفس داغ دگر بر تن خود سوخت نظام
همچو آن رقعه که بر خرقه ٔ پشمینه زنند.
نظام دست غیب (ازآنندراج).

معادل ابجد

رقعه

375

قافیه

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری