معادل ابجد
رفیق در معادل ابجد
رفیق
- 390
حل جدول
رفیق در حل جدول
مترادف و متضاد زبان فارسی
رفیق در مترادف و متضاد زبان فارسی
-
انیس، حبیب، خلیل، دمخور، دوست، دوستدار، مصاحب، همدم، همراه، همنشین، همنفس، یار، فاسق،
(متضاد) دشمن. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین
رفیق در فرهنگ معین
- (رَ) [ع. ] (ص. ) دوست، یار، همنشین، همدم. ج. رفقاء. ، ~ نیمه راه کنایه از: کسی که به همراهی خود تا پایان ادامه ندهد. توضیح بیشتر ...
لغت نامه دهخدا
رفیق در لغت نامه دهخدا
- رفیق. [رَ] (اِخ) یا رفیق بک العظم. رفیق بن محمودبن خلیل العظم متولد بسال 1284 هَ. ق. و متوفی بسال 1343 هجری قمری از دانشمندان و رجال نهضت فکری سوریه است. وی در دمشق به دنیا آمد و در کودکی به مصر رفت و در سال 1316 هَ. ق. در آنجا سکنی گزید و در همه ٔ جمعیتها و نهضتهای سیاسی و اصلاحی و علمی شرکت جست. تألیفات فراوان دارد از آن جمله است: «اشهر مشاهیر الاسلام فی الحرب و السیاسه» - «البیان فی کیفیه انتشار الادیان » - «الدروس الحکمیه للناشئه الاسلامیه». توضیح بیشتر ...
- رفیق. [رَ] (اِخ) یا رفیق رزق سلوم. رفیق بن موسی رزق سلوم، متولدبسال 1308 هَ. ق. و مقتول بسال 1334 هَ. ق. از ادبا و گویندگان و حقوقدانان و از آزادیخواهان عرب در عصر ترک بود. در حمص به دنیا آمد و پس از کسب دانش مدتی به رهبانیت گروید ولی بعد، از آن روگردان شد و به نوشتن مقالات در روزنامه ها و مجلات پرداخت. تألیفاتی نیز دارد که از آن جمله است: «حیوه البلاد فی علم الاقتصاد» - «حقوق الدّول » او بزبانهای روسی و انگلیسی و ترکی و فرانسه آشنایی کامل داشت. توضیح بیشتر ...
- رفیق. [رَ] (ع ص، اِ) یار. (دهار) (نصاب الصبیان) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 52). همراه. ج، رُفَقاء: فاذا تفرقوا ذهب اسم الرفقه لااسم الرفیق و هو واحد و جمع مثل الصدیق. قال اﷲ تعالی: و حسن اولئک رفیقا. (قرآن 69/4). (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، رُفقَه. (ناظم الاطباء). همراه. ج، رفقاء، و رفیق واحد و جمع هر دو آمده. (آنندراج). یار. گویند: رفیق وفیق، ای موافق. (از مهذب الاسماء). دوست خوب. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مولف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
رفیق در فرهنگ عمید
- یار، دوست، همراه،
فرهنگ واژههای فارسی سره
رفیق در فرهنگ واژههای فارسی سره
- دوست، همدل، همراه
کلمات بیگانه به فارسی
رفیق در کلمات بیگانه به فارسی
فارسی به انگلیسی
رفیق در فارسی به انگلیسی
- Amigo, Comrade, Friend, Pal
فارسی به عربی
رفیق در فارسی به عربی
- خلیل، رفیق، شریک، صاحب، صدیق
عربی به فارسی
رفیق در عربی به فارسی
- پرشکوفه , رفیق , یار , همراه
فرهنگ فارسی هوشیار
رفیق در فرهنگ فارسی هوشیار
- یار، همراه
فرهنگ فارسی آزاد
رفیق در فرهنگ فارسی آزاد
- رَفِیق، دوست- مُرافق- همسر- لطیف- نرم- لقب و عنوان هر فرد در احزاب اشتراکی (جمع: رُفَقاء). توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی
رفیق در فارسی به ایتالیایی
فارسی به آلمانی
رفیق در فارسی به آلمانی
- Bekannter (m), Freund (m), Freundin (f), Angeschlossen, Freund (m), Mitarbeiter (m), Verknüpfen. توضیح بیشتر ...
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه