معنی ردشده

لغت نامه دهخدا

ردشده

ردشده. [رَ ش ُ دَ / دِ] (ن مف مرکب) رانده شده. (یادداشت مؤلف). مطرود. دورگردیده شده. دورداشته شده:
بر محک رغبتم بیش مزن بهر آنک
رده شده ٔ عالمم قلب همه دستها.
خاقانی.


برگردانده

برگردانده. [ب َ گ َدَ / دِ] (ن مف مرکب) برگردانیده. (فرهنگ فارسی معین). ردشده. برگشت داده شده. رجوع به برگردانیده شود.


منصفق

منصفق. [م ُ ص َ ف ِ] (ع ص) بازگردنده. (آنندراج) (از منتهی الارب). بازگشته و ردشده. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انصفاق شود.


ردگشته

ردگشته. [رَ گ َ ت َ / ت ِ] (ن مف مرکب) قبول نشده. مردود. ردشده. رانده شده. دورشده. مطرود:
گرچه ز فرمان تو بگذشته ام
رد مکن کز همه ردگشته ام.
نظامی.
و رجوع به رد گشتن شود.


نامقبول

نامقبول. [م َ] (ص مرکب) مردود. ردشده. قبول ناشده. ناپذیرفته. غیرقابل قبول: دروغ به راست ماننده به که راست به دروغ ماننده که آن دروغ مقبول بود و آن راست نامقبول. (منتخب قابوسنامه ص 44). پس از راست گفتن نامقبول پرهیز کن. (منتخب قابوسنامه ص 44). چندین ترهات و هذیانات که مردود عقل و نامقبول خرد است ایراد کردم. (سندبادنامه ص 71). دست خذلان دامن او بگرفت تا معاذیر نامقبول و علت های بی معلول در میان نهاد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 341). || ناپسندیده. غیرمطبوع. مکروه. ناخوش. (ناظم الاطباء): لاجرم در بزرگی نامقبول و نامطبوعند. (گلستان).


مغکده

مغکده. [م ُ ک َ دَ / دِ](اِ مرکب) خانه ٔ آتش پرستان را گفته اند.(برهان). مکان آتش پرستان.(آنندراج). آتشکده.(ناظم الاطباء):
در مغکده گر دفتر مدح توبخواند
بیزار شود هیربد از زند و ز پازند.
امیرمعزی(از آنندراج).
مغکده دید که من ردشده ٔ کعبه شدم
کرد لابه که ز من مگذر و مگذار مرا.
خاقانی.
|| میخانه و شرابخانه را گویند.(برهان). میکده.(ناظم الاطباء). || در بیت زیر ظاهراً کنایه از دنیاست:
اندر این مغکده چو ابله و مست
پای بازی گرفته ای بر دست.
سنائی(حدیقه الحقیقه ص 362).
و رجوع به معنی دوم مغ سرا شود.

حل جدول

ردشده

رفوزه


مردود

ردشده، رفوزه، طردشده

فرهنگ عمید

مردود

ردشده، غیرقابل‌قبول،


منسوخ

نسخ‌شده، از‌بین‌برده‌شده،
ردشده،


رفوزه

ردشده، مردود در امتحان،


واخورده

[مجاز] ردشده، مردود،
[قدیمی] یکه‌خورده،
[قدیمی] سرگشته،

مترادف و متضاد زبان فارسی

رفوزه

ردشده، مردود، ناکام، ناموفق،
(متضاد) قبول


مردود

ردشده، رفوزه، ناموفق،
(متضاد) قبول، متروک، مطرود، منفور، وازده،
(متضاد) مقبول، ناپذیرفتنی، نامقبول، غیرقابل قبول،
(متضاد) پذیرفتنی، مقبول

فرهنگ فارسی هوشیار

واخورده

(اسم) شکست خورده مغلوب، ردشده مردود، مایوس، یکه خورده، متحیر سرگشته، ملاقات کرده بر خورده.

معادل ابجد

ردشده

513

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری