معنی راستا

لغت نامه دهخدا

راستا

راستا. [س ِ] (اِ) مدح. ستایش. (ناظم الاطباء) (شعوری ج 2 ص 2).

راستا. (ص) راست باشد که نقیض کج است. || (اِ) راه و صراط. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (برهان). || مقابل. روبرو. (ناظم الاطباء). مقابل چپ. راستا و چپا بمعنی طرف راست و طرف چپ استعمال شده. (حاشیه ٔ بیهقی چ فیاض): پس بیرون آمد موسی از مدینه ٔ مذکوره ترسان هر جانبی به آمدن دشمنان نگران که خصمان از پس آیند یا از راستا و چپا. (تفسیر مجهول المؤلف مائه ٔ هفتم هجری ملکی عبدالعلی صدرالاشرافی).ای بنی اسرائیل شما را از دشمن خلاص دادیم و بفرستادیم توریه از جانب راستا. (تفسیر نسخه ٔ صدرالاشرافی).
سوی راستا کرده فغفور جاست
امیر ختن سوی چپ گشته راست.
امیرخسرو دهلوی.
|| کسی که همه ٔ کارها را به دست راست کند. مقابل چپه و چپال. (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف). و رجوع به راسته شود. || راه هموار و مسطح. (لغت محلی شوشتر). || باره. حق.
- به راستای کسی، در حق او. درباره ٔ او. درباب او. بجای او. در عوض او: طاهر گفت نیکو گوید اما اگر این همی برای آن کند که من براستای حرم و اسباب وی کردم تا مکافات آن باشد من از آن کردم که جدان من همه جهان بگرفتند هرجا که بسرای آزاد مردان رسیدند همان کردند. (تاریخ سیستان). و ما تا این غایت دانی که براستای تو چند نیکویی فرموده ایم و پنداشتیم که با ادب برآمده ای ونیستی چنانکه ما پنداشته ایم. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 253). هارون الرشید براستای وی [فضل بن یحیی بن خالد برمکی] آن نیکویی کرد کز حد بگذشت. (تاریخ بیهقی). واجب چنان کند که براستای هرکسی که بدو بدی کرده است نیکویی کرده آید. (تاریخ بیهقی ص 34). اینک با عنان تو نهادم این مکرمت را که براستای من کردی. (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 34).
|| موازی. برابر. سمت.
- به راستای ِ، برابرِ. موازی ِ. محاذی ِ مقابل ِ. روبروی ِ.
- راستای سر، سمت راس: هرگاه که آفتاب به نقطه ٔ حمل آید از سمت رأس یعنی از راستای سر ساکنان عمارت زمین... (ذخیره ٔ خوارزمشاهی) (یادداشت مؤلف). آفتاب به اول جدی آید و از راستای سر بغایت دور باشد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی) (یادداشت مؤلف).
|| ردیف. صف. رسته. استقامت. امتداد: و هر خراجی و قرحه ای که بشکافند همه اندر درازای لیف عصبها باید شکافت یا بر راستای شکنها و خطها... مگر عضوی مخصوص را چون پیشانی که آن را براستای خطهاو شکنها نتوان شکافت. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). شعر زائد موی فزونی را گویند که هم پهلوی مژگان بروید، رستنی ناهموار، نه براستا و نسق مژه ٔ طبیعی. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). || رسته. راسته: در راستای مسگران، در بازار مسگران.
- حلبی راستا، بازار حلبی سازها. و نیز رجوع به راسته و رسته شود.
- راستا روده، یا راسته روده شدن. در تداول عامه به قی و اسهال باهم مبتلا گردیدن. بشدن ماسکه. (یادداشت مؤلف). رجوع به راسته روده شود.
- قبا راستا، قبای دراز که معمول علما و طلاب و تجار وکسبه بود. (یادداشت مؤلف).


قبا راستا

قبا راستا. [ق َ] (ص مرکب، اِ مرکب) بازاری. قبا سه چاکی. رجوع به قبا سه چاکی شود.


راستا راست

راستا راست. (ق مرکب) برابر. مساوی. سواء. سوی: زیدبن علی بر یکجای درنگ نکردی از بیم آنکه یوسف بن عمرو بداند و یکچند پیش از دیان بود و شاعیان همی آمدند و او را بیعت همی کردند بر کتاب خدای و سنت رسول صلی اﷲ علیه و سلم و جهاد کردن با ظالمان... و بخشیدن غنیمت میان مسلمانان راستا راست و نصرت کردن اهل بیت بر دشمنان. (ترجمه ٔ طبری بلعمی). || هم وزن. برابر در اندازه. معادل:
بگیرند قاقله خرد و قاقله بزرگ و کبابه از هر یکی راستا راست شکر طبرزد چند وزن هر سه شربت مقدار دو درم سنگ کوفته و بیخته. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ص 351). مامیران و برگ زیتون، مازو وسعد، قاقله، شب یمانی، هلیله از یکی راستا راست همه را بکوبندو بدهان اندر پراکنند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی). و عاقرقرحا و کبابه و سعد و پلپل از هر یکی راستاراست بدهان اندر پراکنند سود دارد. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی).
بینیم کز آن میان چه برخاست
دو نیمه کنیم راستا راست.
نظامی.
طباخی میان نظارگیان ایستاده بود فهم نتوانست کرد پنداشت که مراد از آن اعتدال تسویت مقدار است برفت و دیگی زیره با بساخت و گوشت و زعفران و زیره و نمک و دیگر توابل راستاراست در او کرد چون بپرداخت پیش استاد بنهاد وبرهان جهل خود را ظاهر گردانید. (مرزبان نامه).

فرهنگ عمید

راستا

زمینۀ موردنظر، مورد، باره: در راستای بهبود کیفیت، در این راستا،
(ریاضی) امتداد،
[مقابلِ چپ] [قدیمی] راست،
* به ‌راستایِ: [قدیمی] در حقِ، دربارۀ: به ‌راستای تو،

فرهنگ معین

راستا

راستی، راست، جانب راست، امتداد،

مترادف و متضاد زبان فارسی

راستا

راستی، امتداد، محاذی، جهت، سمت، سو، صوب،
(متضاد) کجی، کژی

فارسی به انگلیسی

راستا

Beeline, Course, Direction, Line, Stretch


راستا (زمان‌)

Continuance


راستا داشتن‌

Continue


راستا سازی‌

Correction

فرهنگ فارسی هوشیار

راستا

راه و صراط، مقابل، روبرو


قبا راستا

کپاه راسته بازاری

حل جدول

راستا

امتداد، جهت، راستی


راستا یاب

الیداد

معادل ابجد

راستا

662

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری