معنی دیرینگی

لغت نامه دهخدا

دیرینگی

دیرینگی. [ن َ / ن ِ] (حامص) قدمت. قدم. (منتهی الارب). مقابل نوی. عتاقت. دیرینه بودن. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح اداری) این کلمه بجای سابقه خدمت پذیرفته شده است. (لغات فرهنگستان).

فارسی به انگلیسی

دیرینگی‌

Inveteracy, Seniority

حل جدول

دیرینگی

ازل

قدمت


کهنگی و دیرینگی

قدمت


کهنگی

دیرینگی، فرسودگی

فرهنگ فارسی هوشیار

دیرینگی

‎ دیرینه بودن، (اسم) سابقه خدمت اداری مدت زمانی که از آغاز اشتغال بخدمت یک کارمند سپری شده سابقه.


ازلیه

اسری دیرینگی


ازلیت

اسری دیرینگی (مصدر) دیرینگی قدم همیشگی هرگزی. جاودانی، ازلی بودن.


ازل

همیشگی، دیرینگی


قدامه

دیرینگی کهنگی پیشینگی


کهنی

دیرینگی، کهن بودن

فرهنگ عمید

دیرینگی

دیرینه بودن،
کهنگی، قدمت،

مترادف و متضاد زبان فارسی

دیرینگی

پایندگی، جاودانی، قدمت،
(متضاد) تازگی


پیشینگی

قدمت، دیرینگی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

دیرینگی

304

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری