دیرینگی در فرهنگ لغات ها (دهخدا،معین و ... ) + سایر منابع اطلاعاتی
لغت نامه دهخدا
دیرینگی. [ن َ / ن ِ] (حامص) قدمت. قدم. (منتهی الارب). مقابل نوی. عتاقت. دیرینه بودن. (یادداشت مؤلف). || (اصطلاح اداری) این کلمه بجای سابقه خدمت پذیرفته شده است. (لغات فرهنگستان).
فرهنگ عمید
دیرینه بودن،
کهنگی، قدمت،
حل جدول
ازل
قدمت
مترادف و متضاد زبان فارسی
پایندگی، جاودانی، قدمت،
(متضاد) تازگی
فرهنگ فارسی هوشیار
دیرینه بودن، (اسم) سابقه خدمت اداری مدت زمانی که از آغاز اشتغال بخدمت یک کارمند سپری شده سابقه.
پیشنهادات کاربران
آزال
پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.