معنی دوم

دوم
معادل ابجد

دوم در معادل ابجد

دوم
  • 50
حل جدول

دوم در حل جدول

لغت نامه دهخدا

دوم در لغت نامه دهخدا

  • دوم. [دُ وُ] (عدد ترتیبی، ص نسبی) دویم. (ناظم الاطباء). دویم که می نویسند خلاف قاعده است چراکه یاء در اخواتش هیچ جا نیست لیکن معهذا در نظم بعضی استادان آمده است مگر صحیح دوم است بدون یاء. (ازآنندراج). ثانی. ثانیه. دیگری. دگری. ثناء. مرتبه ٔ پس از یک و قبل از سه. (یادداشت مؤلف):
    دوم دانش از آسمان بلند
    که بر پای چون است بی داروبند.
    ابوشکور.
    قناعت دوم بی نیازی است. (قابوسنامه).
    یکی است فرد که فردیتش جدا نه ازوست
    که نیستش دوم و نیز نیستش تکرار. توضیح بیشتر ...
  • دوم. [دُ وُ] (اِ) انگشت چهارم که انگشت بنصر باشد. || پشت. || (ص) زیردست. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
  • دوم. [دَ] (ع اِ) درخت بوی جهودان. و به هندی کوکل است. (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). خرمای هندی. (دهار) (ملخص اللغات). به لغت مغربی خرماست. (تخفه ٔ حکیم مؤمن). درخت خرمای هندی. (مهذب الاسماء). درختی که صمغ آن مقل است. مقل. وقل. ثمرآن مقل مکی و نام دیگرش بوی جهودان است. (یادداشت مؤلف). درخت مقل است. (اختیارات بدیعی). عرب درخت مقل را دوم گوید و او را خوشه ها باشد چنانکه درخت خرما و در آن خوشه ها باشد و آنچه تر بود عرب او را بهش گوید و چون خشک شود او را وقل گویند و آنچه خوردن را شاید او را جنی گویند. توضیح بیشتر ...
  • دوم. [دَ] (ع مص) دوام. همیشگی. پیوستگی. پیوسته بودن. دایمی بودن. همواره بودن. (یادداشت مؤلف). همیشه بودن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 49). (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی). همیشگی نمودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). || آرام گرفتن جوشش دیگ و ساکن شدن آن. (ناظم الاطباء). || آرام گرفتن. || ساکن شدن. || اقامت نمودن به جایی. (منتهی الارب) (آنندراج). || پی هم باریدن باران. (ناظم الاطباء). ماذلت السماء دوماً دوماً یا دیماً دیماً؛ یعنی پیوسته بارنده است. توضیح بیشتر ...
  • دوم. [] (اِخ) اسم طایفه از ایلات کرد ایران است که تقریباً 200خانوار می شوند و بعضی تخته قاپو و زارع و قسمت دیگرچادرنشین هستند. (از جغرافیایی سیاسی کیهان ص 59). توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی

دوم در فارسی به انگلیسی

  • Second, Second-Class, Secondary, Subordinate
فارسی به ترکی

دوم در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

دوم در فارسی به عربی

گویش مازندرانی

دوم در گویش مازندرانی

فرهنگ فارسی هوشیار

دوم در فرهنگ فارسی هوشیار

  • ‎ فردار درخت بزرگ، همارگی، خرمای هندی در مرحله دو دومین ثانی. توضیح بیشتر ...
فارسی به ایتالیایی

دوم در فارسی به ایتالیایی

فارسی به آلمانی

دوم در فارسی به آلمانی

  • Sekunde (f), Zweit-, Zweit, Zweite (m), Zweiter (m), Zwot-
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید