معنی دورویی

لغت نامه دهخدا

دورویی

دورویی. [دُ] (حامص مرکب) دورو بودن. دورو داشتن:
مجنون که در آن دروغگویی
دید آینه ای بدان دورویی.
نظامی.
|| دورنگی. دورنگ داشتن:
چون گل بگذر ز نرم خویی
بگذر چو بنفشه از دورویی.
نظامی.
|| نفاق و دورنگی. (ناظم الاطباء). نفاق. (غیاث) (از آنندراج) (المصادر زوزنی) (منتهی الارب) (شرفنامه ٔ منیری). منافقت. (المصادر زوزنی) (منتهی الارب). رماق. رفاق. (منتهی الارب):
به یتیمی و دوروییت همی طعنه زنند
نه گل است آنکه دوروی و نه در است آنکه یتیم.
بوحنیفه ٔ اسکافی.
- دورویی کردن، نفاق ورزیدن. منافق شدن. تزویر و ریا و دورنگی نمودن. (یادداشت مؤلف). منافقه. (دهار) (ترجمان القرآن).
|| بی ثباتی. (ناظم الاطباء). || (اصطلاح بدیعی) صنعتی است و آن عبارت است از کلامی که او را نظر برحرف ملفوظ بی تغییر نقاط به دوزبان توان خواند چنانچه:
بهائی خان داری یا خریده
دموری اب داری ان تریدی.
که آن را به فارسی هم توان خواند:
بهائی خانه داری یاخریده
دوموری آب داری آن توریدی.
؟ (از آنندراج).

فارسی به انگلیسی

دورویی‌

Craft, Double-Dealing, Duplicity, Guile, Hypocrisy, Insincerity, Masquerade

فرهنگ عمید

دورویی

دورو بودن، نفاق، تزویر، دورنگی،
تظاهر به دوستی و پنهان داشتن کینه و دشمنی،


نفاق

دورویی کردن، دورویی، مکر و ریا،

حل جدول

دورویی

تزویر، ریا، سالوس، مزوری، ظاهرنمایی، نفاق

ریا


نماد دورویی

سکه


صاحب دورویی

با ریا


مظهر دورویی

سکه


دورویی و مکر

نفاق


اثر ژول آمده بار یه دورویی

دفترهاى یادداشت

مترادف و متضاد زبان فارسی

دورویی

تزویر، ریا، سالوس، ظاهرنمایی، مزوری، منافقت، ناسازگاری، نفاق،
(متضاد) صداقت، یکرنگی

فارسی به عربی

اطلاعات عمومی

واژه پیشنهادی

معادل ابجد

دورویی

236

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری