معادل ابجد
دوده در معادل ابجد
دوده
- 19
حل جدول
دوده در حل جدول
- خانواده، نسب، مداد
مترادف و متضاد زبان فارسی
دوده در مترادف و متضاد زبان فارسی
- اهلبیت، خانواده، دودمان، نسب، مداد، دودک
فرهنگ معین
دوده در فرهنگ معین
- دودمان، ماده ای سیاه و نرم که از دود مواد نفتی، حاصل شود،
لغت نامه دهخدا
دوده در لغت نامه دهخدا
- دوده. [دَ دَ / دِ] (اِ) دایره و برهون. (ناظم الاطباء). دایره. (برهان). توضیح بیشتر ...
-
دوده. [دو دَ / دِ] (اِ) (دود + ه، پسوند اتصاف) دودمان. (فرهنگ جهانگیری) (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج). خاندان. (شرفنامه ٔ منیری) (غیاث). خانواده. (لغت محلی شوشتر) (برهان) (آنندراج). خویش. (غیاث). طایفه و قبیله. (ناظم الاطباء). فصیله. (دهار). کس و کار. عترت. عتره. عشیره. عشیره. عیال. عایله. فامیل. (یادداشت مؤلف):
ای سر آزادگان و تاج بزرگان
شمع جهان و چراغ دوده و نوده.
دقیقی.
همه مرز ایران پر از دشمن است
به هر دوده ای ماتم و شیون است. توضیح بیشتر ...
- دوده. [دِ] (اِخ) قریه ای است در هشت فرسنگی مشرق شیراز. (از فارسنامه ٔ ناصری). توضیح بیشتر ...
- دوده. [دُ دِه ْ] (اِخ) دهی است از بخش سراسکند شهرستان تبریز. 490 تن سکنه. آب آن از چشمه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4). توضیح بیشتر ...
-
دوده. [دو دَ / دِ] (ص نسبی) منسوب به دود. هرچه نسبت به دود داشته باشد. دودی. (یادداشت مؤلف). || (اِ مرکب) سیاهی که از سوختن هیمه یا روغن یا نفت و جز آن بر دیوار و سقف و یا جای دیگر بندد یا سیاهی که بر سقف و امثال آن از دود چراغ و غیره پدید آید و اصل مرکب که بدان نویسند همین است. سیاهی که بر گذرگاه دایم دود چون غباری بر هم نشیند. (یادداشت مؤلف):
به راه اندر پدید آمد سواری
چو کوه دوده زیرش راهواری.
فخر گرگانی (از آنندراج). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
دوده در فرهنگ عمید
-
جسمی نرم و چرب و سیاهرنگ که از دود نفت میگیرند. از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم به دست میآید. در صنعت برای ساختن رنگهای نقاشی و مرکب چاپ به کار میرود،
[قدیمی] = دودمان
[قدیمی] نسل،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
دوده در فارسی به انگلیسی
- Carbon Black, Smut, Soot
فارسی به ترکی
دوده در فارسی به ترکی
فارسی به عربی
دوده در فارسی به عربی
- اسود، وساخه
فرهنگ فارسی هوشیار
دوده در فرهنگ فارسی هوشیار
- جسم نرم و سیاهرنگ و چرب که از دود نفت میگیرند، از سوزاندن بعضی مواد صمغی و سقزی هم بدست میاید، و بمعنی دودمان. توضیح بیشتر ...
فارسی به آلمانی
دوده در فارسی به آلمانی
- Schmutz (m), Schwarz, Schwarze
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید