معنی دوام

دوام
معادل ابجد

دوام در معادل ابجد

دوام
  • 51
حل جدول

دوام در حل جدول

  • ثبات، پایداری
مترادف و متضاد زبان فارسی

دوام در مترادف و متضاد زبان فارسی

  • ابدیت، ادامه، استمرار، ایستادگی، بقا، پافشاری، پایداری، تاب، ثبات، خلود، دیرپایی، دیرش، مقاومت. توضیح بیشتر ...
فرهنگ معین

دوام در فرهنگ معین

  • پایداری، ثبات، استمرار، همیشگی. [خوانش: (دَ) [ع.] (اِمص.)]
لغت نامه دهخدا

دوام در لغت نامه دهخدا

  • دوام. [دَ] (ع اِمص) پایداری. ثبات. پایندگی. پیوستگی. (یادداشت مؤلف). همیشگی. (آنندراج) (السامی فی الاسامی) (دهار):
    این کمال ملک او جوید به سعد از اختران
    وآن دوام عمر او خواهد به خیر از کردگار.
    منوچهری.
    وام جهان است ترا عمر تو
    وام جهان بر تو نماند دوام.
    ناصرخسرو.
    دل بر تمام توختن وام سخت کن
    با این دو وام دار ترا کی رسد دوام.
    ناصرخسرو.
    بقاء ذات تو به دوام تناسل ما متعلق است. (کلیله و دمنه). و رهینه ٔ دوام ملک در ضمن آن بدست آید. توضیح بیشتر ...
  • دوام. [دَ] (ع مص) پایدار شدن. پاییدن. ماندن. ایستادگی کردن. (یادداشت مؤلف). همیشه بودن. (ترجمان القرآن جرجانی ص 40) (المصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی). همیشگی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). || (اصطلاح فلسفی) شمول نسبت چیزی است در تمام زمانها و اوقات چه آنکه ممتنعالانفکاک از موضوع باشد، مانند حکم به اینکه «هر انسانی حیوان است » و یا ممتنعالانفکاک نباشد مانند حکم به آنکه «هرفلکی متحرک است علی الدوام » که در قسم اول انفکاک حیوانیت از انسان ممکن نیست، و در قسم دوم انفکاک حرکت از فلک ممکن است و بنابراین دوام اعم از ضرورت است. توضیح بیشتر ...
  • دوام. [دُ] (ع اِ) سرگیجه و دوار. (یادداشت مؤلف) (از آنندراج). گردش سر. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
  • دوام. [دُوْ وا] (ع اِ) ج ِ دُوّامَه (منتهی الارب). رجوع به دوامه شود. توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید

دوام در فرهنگ عمید

  • پایدار شدن، همیشه بودن،

    ثبات و بقا، همیشگی بودن،
فرهنگ واژه‌های فارسی سره

دوام در فرهنگ واژه‌های فارسی سره

فارسی به انگلیسی

دوام در فارسی به انگلیسی

  • Durability, Fixity, Permanence, Staying Power, Strength
فارسی به ترکی

دوام در فارسی به ترکی

فارسی به عربی

دوام در فارسی به عربی

  • استمرار، حیاه، قوه
ترکی به فارسی

دوام در ترکی به فارسی

  • دوام 2- ادامه؛مداومت
فرهنگ فارسی هوشیار

دوام در فرهنگ فارسی هوشیار

  • پایدار شدن، ایستادگی کردن
فارسی به آلمانی

دوام در فارسی به آلمانی

  • Leben (n), Lebensdauer (m), Standzeit (f)
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید از اینجا ثبت نام کنید