معادل ابجد
دمه در معادل ابجد
دمه
- 49
حل جدول
دمه در حل جدول
- کولاک
- باد شدید همراه با برف
- کولاک، باد شدید همراه با برف
مترادف و متضاد زبان فارسی
دمه در مترادف و متضاد زبان فارسی
- دم، لبه، دمآهنگری، بخار، حرارت، گرما، گرمی
فرهنگ معین
دمه در فرهنگ معین
- (~.) (اِ.) لبه چیزی مانند دم تیغ.
- (~.) (اِ.) دم آهنگری.
- (دَ مِ) (اِ.) باد سخت با برف و سرما.
لغت نامه دهخدا
دمه در لغت نامه دهخدا
-
دمه. [دَ م َ / م ِ] (ص نسبی) منسوب به دم: یک دمه. (یادداشت مؤلف).
- یک دمه، به اندازه ٔ یک دم. به قدر یک لحظه:
صحبت یار عزیز حاصل دور بقاست
یک دمه دیدار دوست هر دو جهانش بهاست.
سعدی.
|| (اِ) باد و برف و سرما. (منتهی الارب) (آنندراج) (از برهان) (از لغت محلی شوشتر). بوران. طوفان بادی. کولاک. باد و برف. طوفان برفی. دمق. گرفتگی هوا و مه و بخار. (یادداشت مؤلف). برف را خوانند. (شرفنامه ٔ منیری). زُلَّه. (منتهی الارب). توضیح بیشتر ...
- دمه. [دَم ْه ْ] (ع مص) گرم کردن آفتاب چیزی را و یا سخت شدن آن چیز بر روی آفتاب. (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- دمه. [دَ م َه ْ] (ع اِ) بازیچه ای مر کودکان تازی را. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). توضیح بیشتر ...
- دمه. [دَ م َه ْ] (ع مص) سخت گرم شدن ریگ. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). || سخت شدن گرما. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سخت شدن گرما بر سگ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). توضیح بیشتر ...
- دمه. [دُ م َ / م ِ] (ص نسبی) منسوب به دم: کژدمه. (یادداشت مؤلف). توضیح بیشتر ...
فرهنگ عمید
دمه در فرهنگ عمید
-
باد شدید همراه با برف، باد و برف و سرما: وگر گوسپندی برند از رمه / به تیرهشب و روزگار دمه (فردوسی: ۶/۵۵۵)،
بخار،
‹دم› آلتی شبیه انبان که در کنار کورۀ آهنگری یا زرگری قرار میدهند و با دمیدن آن آتش را شعلهور میسازند، آلت دمیدن: نقد را سکه در عیار آورد / دمه و کوره را به کار آورد (امیرخسرو: مجمعالفرس: دمه)،
دم، لب و کنار چیزی،
لبۀ تیز کارد و شمشیر: دمه بر در کشیده تیغ پولاد / سر نامحرمان را داده بر باد (نظامی۲: ۱۵۶)،. توضیح بیشتر ...
فارسی به انگلیسی
دمه در فارسی به انگلیسی
- Blade, Blizzard, Cloud, Puff, Vapor
فارسی به عربی
دمه در فارسی به عربی
گویش مازندرانی
دمه در گویش مازندرانی
- دومین
- باران نرم، باران نرم همراه با باد، کارد یا هر چیز برنده...
- دنبه ی گوسفند
- دسته ی بیل و تبر و غیره
فرهنگ فارسی هوشیار
دمه در فرهنگ فارسی هوشیار
- آلت دمیدن
بخش پیشنهاد معنی و ارسال نظرات
جهت پیشنهاد معنی لطفا
وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که
هنوز عضو جدول یاب نشده اید
از اینجا ثبت نام کنید
قافیه